خلاصة:
مشروطۀ دوم پس از یک سال مقاومت و مبارزۀ مسلحانۀ مجاهدان به رهبری علما، بار دیگر در جامعۀ ایران استقرار یافت. با وجود این، مشروطۀ دوم نیز مانند تجربۀ مشروطۀ اول، زیست ناپایدار، شکننده و بیثباتی داشت؛ بهطوریکه حیات آن کمتر از دو سال بود و سرانجام با اولتیماتوم روس در سال 1329 از میان برداشته شد. تحلیل علت شکنندگی زیست مشروطۀ دوم از خلال بررسی نقش علما با تکیه بر رویکرد نظری توکویل، هستۀ اصلی نوشتار حاضر را تشکیل میدهد. بدینمنظور، سیر کنشگری سیاسی علما بهعنوان یکی از نیروهای سیاسی مؤثر در فرازونشیب مشروطه در دو مرحله مطالعه میشود: نخست کنشگری احیاگرایانه و دوم کنشگری تثبیتگرایانه. در این پژوهش، تأکید بر آن است که مرکزیتیافتن دگرگونی سیاسی، بدون اینکه پروژۀ تغییر اجتماعی-فرهنگی متناسب با تحولات ساختاری درنظر گرفته شود، یکی از عوامل مؤثری است که میتوان حیات کوتاهمدت مشروطۀ دوم را در آن ریشهیابی کرد.
A reflection on the fragile Living cause of the Second Constitutional Revolution in the Iranian Society (1329-1327) The second constitution following a year of resistance and the armed struggle of militia under the auspices of the ulama was once again deployed in Iranian society. Nevertheless, the second constitution was similar to the experience of the first Constitutional Revolution, unsustainable, fragile, and instability. The life of this foundation lasted less than two years, and eventually was eliminated with the Russian ultimatum in 1329. The analysis of the fragile Living cause of the second constitution through of the study of the role of the ulama by relying on the theoretical approach of Tocqueville forms core of the present paper. For this purpose, the course of the political activity of the ulama as one of the most influential political forces in the uprising and constitutional revolution has been studied in two stages: first, revitalizing activity and the second stabilizing activity. The research emphasizes that the centralization of political transformation without considering the socio-cultural transformation project appropriate to structural changes is one of the most effective reasons for the short-lived life of the second constitutional revolution.
ملخص الجهاز:
براي پاسخ به اين پرسش بايد علاوه بر مطالعه و تحليل کنش علما در دورة استبداد صغير - که سرانجام به احياي مجدد مشروطه منجر شد - سير کنشگري سياسي آن ها در مرحلۀ استقرار مشروطۀ دوم و تأثيري که بر ساختار و ماهيت اين بنيان نهاد، بررسي شود.
تا اينجا نقش علما در شکل گيري جنبش هاي اعتراضي دورة استبداد صغير بررسي شد، اما بايد توجه داشت تأثير نيروهاي مذهبي، تنها به پديدآمدن نوعي راديکاليسم سياسي-ديني - که در قالب جنبش تبريز، گيلان ، اصفهان ، شيراز و بندرعباس تجسم يافت - محدود نميشود، بلکه پروژة اصلي اي که آن ها در اين دوره تعقيب ميکردند، «آگاهيبخشي-مشروع سازي» بود.
دورة فترت يک ساله بين مشروطۀ اول و دوم از اين جهت حائز اهميت است که به مثابۀ دورة تکميل ايدئولوژي مشروطۀ ديني محسوب ميشود؛ زيرا علماي حامي مشروطيت ، در اين دوره تلاش نظري خود را معطوف به ايجاد همنوايي بين مشروطه و ديانت شيعي کردند تا بدين وسيله مشروطه را که پيش تر علما آن را تکفير کرده بودند، تا جايگاه مشروع و مقدس برکشانند.
اگرچه نميتوان نقش نيروهاي خارجي اعم از پافشاري سفارت انگليس و روس ، مبارزة مشروطه خواهان بيرون از کشور، مجاهدان حزب دموکرات و فعاليت انجمن هاي خارجي را انکار کرد، هستۀ سخت اعتراضي که درنهايت به فتح تهران منجر شد، مجاهدان داخلي بودند که طي يک سال ، تحت قيادت رهبري ديني مراجع نجف و علماي ديگر ولايات ، در برابر استبداد مقاومت کردند.