ملخص الجهاز:
"بیشتر اوقات این هنرمند دهاتی محبوب در چند میلی ده سوار بر خر خود سفر میکرد و همچنان که بر خر خود سوار بود گیتار مینواخت یا با سیمهای آن بازی میکرد.
هنگامی که به کافهها آمد و شد میکرد مردم از او میپرسیدند چرا ازدواج نمیکنی تا زندگی بیثبات و بیآرامشت به زندگی آرام و راحتی بدل شود،وی یکی دو تلنگولک به سیمهای گیتار خود میزد و جواب میداد:«من با این گیتار ازدواج کردهام و دوست میدارم که نسبت به او باوفا باشم».
قبل از اینکه فیتور به او سلام کند یا کلمهیی با او صحبت نماید پیشدستی کرد و گفت:«لوسیا دو روز است که مریض است، مادرش از من خواست که از او عیادت کنم ولی من جرأت نکردم که تنها در تاریکی و در این راه خلوت و بیعابر به اینجا بیایم ازاینرو از سیرافیم خواستم که مرا با خرش اینجا بیاورد."