خلاصة:
در جهانبینی مولانا آنچه بر «رفتار کاینات» تعبیرمی شود و به عنوان رفتار طبیعت و طبایع اشیا می شناسیم، «عادت خداوندی» است که بر ارادة الهی جاری است و در حقیقت قضای الهی که همان برنامة خداوندی برای مدیریّت عالم است، چون فرماندهی بر روی عادات نشسته است و آن ها را می گرداند. از دیدگاه مولانا درک لایه های زیرین و جان و مغز عالم حقیقت و حقیقت عالم، در گرو رمزگشایی و رازگشایی بطون عالم طبیعت میباشد و در این مقام است که احاطه ی خداوند بر عالم و حاکمیّت او بر کاینات پرده از رخسار برداشته و حقیقت وجودی خود را نشان خواهد داد. چنین نگرشی نسبت به پدیده های عالم، در پـارهای از داوری های واپسین که ما دربارة ساختار عالم می کنیـم، تأثیر گذار بوده، نسبت انسان را با خداوند، جهـان هستی و انسان های دیگر مشخّص میکند. در حقیقت آنچه در تبیین رفتارشناسی کاینات مورد نظر ماست، نه تبیینِ صُور فلکی و اجرام آسمانی، بلکه فعل و انفعالات نهفته در عالم هستی است که از طریق مدیری محیط بر عوالم اداره می شود که در تأویل عرفانیِ آن، ماحصلی جز نیلِ آدمی به جان جهان ندارد. مولوی این کنش درونی هستی را عشق میداند و راه رهایی و جاودانگی را عاشقی می شناسد. از نظر مولانا خواست و مشیّت الهی بر محور عشق می چرخد و زمانی که خود را با این کشش و کنش عظیم جهان هستی پیوند می دهیم از همة محدودیّت های فردی و ظاهری رهایی می یابیم و به جان جهان می پیوندیم.
In Molavies worldview what is interpreted as "universal behavior" and that of nature and essence of thing is a divine tradition which is based on Gods will and indeed it is the divine's will that dominates the universe. Because he is absolute power on traditions, he hands over them. For Molana perceiving the deep and nature and essence of truth depends on understanding the nature and its essence and in this regard Gods dominance on universe and nature reveals the secrets displays its factual existence such a attitude toward universe phenomenon affects our presumption about structure of universe and determines the relation of human being with God existence and other persons as a matter of fact. What is our aim in explaining behaviorism of universe not explaining the cosmetic order but our aim is explaining latent transformation in existence which is ordered based on a dominant existence at universe which in its mystical interpretation there is no way expect humans willingness to the essence of universe. To Molavie, Gods will and rule are based on love, and when we integrate ourselves with this attraction of existence universe we would emancipate from personal superficial restrictions. Molavie calls this inner existence attraction to love and treat the way of freedom and eternal as love.
ملخص الجهاز:
لذا نگاه مولوی به زمین و طبیعت هـم آسـمانی و الهـی بـوده است و سخنان او بیدارگرانه است و همواره میکوشد تا انسان را در فضایی تازه نسـبت بـه نگـرش خود در جهان هستی قرار دهد و همواره بر «شدن» آدمی تأکید دارد و مـیکوشـد تـا مـا را از درون تهی نماید و به وارستگی خود که همان شدن ماست رهنمون گردد.
از نگاه مولانا همۀ موجودات عالم عاشق هستند و اگر کسی بـه ایـن صـفت آغشـته شـود تمـام شخصیت او را تحت تأثیر قرار میدهد و تمام رذایل را از او میزداید و به او دلیری میبخشد که تـا خود را از اوصاف بشری برهاند و به اوصاف خداوندی متصف گرداند و با چنین اتحادی که بـین او و معشوق حقیقی به وجود میآید همواره در طرب و شادخواری و آرامش مطلـق , عاشـقانه زنـدگی میکند و خود را جاودانه مینماید؛ چرا که راز جاودانگی جز وصال محبوب و معشوق ازلی و ابدی نیست و این همه با قیامتی که «عشق » در شخصیت آدمی به وجود میآورد میسر میشود؛ زیرا انسان موجودی باشکوه، خداگونه و فرشته ای در هیئت انسان است و همۀ این قابلیت هـا در وجـود او، بـه علت نیروی عشق است و با این نیروی عظیم و کشش اسرار آمیز هستی است کـه مـیتـوان بـه راز هستی و اسرار الهی پی برد و به وصال معشوق شتافت و بدون چنـین تبـدلی شـناخت اسـرار الهـی ممکن نیست و او خود با چنین نسبتی و نگرشی خودش را از تمامی تعلقات رهاند تا محـرم اسـرار الهی شود و از «بندگی» به «سلطانی» و از «مردگـی» بـه «زنـدگی» رسـید و «فـرح ابـن فـرح» شـد.