خلاصة:
موضوع مقاله، تاملی در حوزة معرفتشناسی اخلاق و عقل و ارتباط آن با عرفان و شیوه تفکر عرفانی در شعر و اندیشة مولوی بلخی است. این پژوهش برای جوابدادن به این پرسش است که تربیت به صورت های گوناگون و عقلانیت چگونه تبیین شده و دارای چه مراتبی است.فرضیهای که در ذهن پژوهشگران شکل میگیرد این است که مولوی تلقی خاصی از «عقل و رابطة آن با خداوند و تربیت انسان» داشته و به سبب این که یکی از مهمترینبخشهای مثنوی خود را به آن اختصاص داده، در پی شکلدهی شاعرانه ـ عارفانه به آن مفهوم و بنمایه بوده است. وی سرفصل ها، چهارچوب ها و اصول کلی با زیرمجموعه های خاصی را برای عـقل، مراتب آن و پیشروان عقل جامعه طرح کرده است.شیوة بررسی در این مقاله، تحلیل محتوایی (Content Analysis) است که با استفاده از آن و تجزیه و تحلیل دادههای متن، به ابعاد گوناگون سوالهای طرحشده، پاسخ داده شده است.
Subject of this paper is related to epistemology¡ ethics and wisdom and its relationship with mysticism and mystical way of thinking of Balkhi Rumi''s poetry and thought. This research answers the question of how to train for various reasons and what steps to explain.
What comes in the mind of researchers as an assumption is the fact that Rumi had a special affinity toward «rationality and its relationship with God and nurturing human being». And since this is a significant part of Masnavi¡ the book¡ he strived to reform it into poetic mystic theme. He has designed some chapters¡ frameworks¡ and general rules with special subdivisions regarding rationality¡ its stages¡ and pioneers in social rationalities.
ملخص الجهاز:
به ایننمونهها دقت شود: تا نگرید ابـر کی خندد چمن تا نگرید طفل کی جوشد لبن طفل یکروزه هــمی داند طریق که بـگریم تا رسد دایه شفیق تو نــمیدانی که دایه دایگان کم دهد بیگــریه شیر او رایگان گفت فلیـبکوا کثیرا گوش دار تا بـریزد شیر فضل کردگار (همان: 726) گر نبینی سیر آب از خــاکها چیست بر وی نــو به نو خاشاکها هست خاشاک تو صـورتهای فکر نو به نو درمیرسد اشکــال بکر روی آب جـوی فکر اندر روش نیست بیخاشاک محبوب و وحش (همان: 314) دربارة عدم عقلانیت و تقلید صرف و مضراتی که در افعال و مراتب انسان ایجاد میکند بحثهای مشبعی کرده، ایننظریه را گاه در شکل محقق و مقلد طرح و تفاوت ماهوی ایندو را مشخص کرده است: از محـقق تا مقلد فرقهاست کاین چو داود است و آن دیگر صداست منبع گفــتار این سوزی بود وان مقلد کهنه آموزی بود (همان: 200) در تمثیل «فروختن صوفیان بهیمة مسافر را جهت سماع»، اهل خانقاه بهسبب گرسنگی و نداشتن پول، خر مسافری را که به خانقاه آمده بود فروختند.
مثالی که ذکر میشود این است: کاذبی با صـادقی چون شد روان آن دروغش راستی شد نــاگهان اندر آن صــحرا که آن اشتر شتافت اشتر خود نیز آن دیگر بیافت چون بــدیدش یاد آورد آن خویش بیطمع شد طاشتران یار خویش آن مقــلد شد محقق چون بدید اشتر خـود را که آنجا میچرید (همان: 302) در این نظریهها، اگر دورنمایی از اندیشة مولوی را واکاوی کنیم به حوزة اختیار انسان میرسیم.