خلاصة:
تحلیل حقیقت جسم از قدیمیترین مباحث فلسفی است. دموکریتوس یا ذیمقراطیس ابداعکننده نظریه جوهر فرد یا اجزاء لایتجزی میباشد که یکی از نظریات مهم در زمینه تبیین حقیقت جسم است. طبق این نظریه، اجسام مرکب از اجزاء ریز، نامتناهی و بالفعل هستند که تقسیمپذیر نیز نیستند. در مقابل، ارسطو جسم را متصل دانسته و به نقادی نظریه ذیمقراطیس میپردازد. مشاییان مسلمان به خصوص ابن سینا تفسیر ارسطو در مورد جسم را پذیرفتهاند. در میان متفکران اسلامی، فخر رازی دلایل چندی در اثبات نظریه جوهر فرد اقامه مینماید. استدلالهای او از جهت مرکب بودن حرکت از اجزاء نامتناهی و مرکب بودن زمان از آنات متوالی از یکسو و دلایل هندسی از سوی دیگر میباشد. در پژوهش حاضر اثبات گردید که استدلالهای رازی ناشی از مغالطه میان تقسیم بالفعل با بالقوه و چگونگی مماس قرار گرفتن اشکال هندسی با یکدیگر میباشد.
ملخص الجهاز:
هرچند فخر رازی در برخی دیگر از آثار خویش به طور تفصیلی استدلالهایی در نقد جوهر فرد و جزء لایتجزی اقامه مینماید (رازی، 1411: 2/11 و 25) که خود نوعی ناسازگاری درونی در مبانی او را نشان میدهد، با وجود این، برای توجیه این ناسازگاری میتوان گفت که کتاب المباحث المشرقیه در توضیح مبانی فلسفی ابن سینا به ویژه کتاب شفاء نوشته شده است، ولی کتابهای کلامی دیگر او مانند المطالب العالیه، المحصل و الاربعین، منعکسکنندۀ نظریات اختصاصی، با نظر به مبانی کلامی اشعری اوست.
در قسمتهای بعد، نادرستی استدلالهای فخر رازی در مورد ترکیب حرکت و زمان از اجزاء تقسیمناپذیر تبیین میگردد و در نتیجه وجود جوهر فرد در مسافت حرکت نیز ابطال میگردد؛ زیرا که اجزاء مسافت حرکت، بالفعل نیستند، بلکه همۀ آنها بالقوه هستند.
مطلب دیگر آنکه هنگامی که کرهای با سطح مستوی ملاقات مینماید یا مماسات حاصل میگردد، یقینا چنین امری در محلی ممتد صورت میگیرد، مانند حرکت توپ در صفحهای صاف؛ زیرا که اگر ملاقات یا مماسات در محلی بدون مقدار یا امتداد حاصل شود، حرکتی اتفاق نخواهد افتاد؛ علاوه بر اینکه نقطه، طرف خط و امری عدمی میباشد.
بنابراین این استدلال فخر رازی اثباتکنندۀ دفعی بودن آغاز یا پایان حرکت است و ارتباطی به اثبات جوهر فرد ندارد؛ زیرا که آن امری عدمی است، ولی جوهر فرد وجودی بوده و دارای حجم و امتداد خاصی است.