خلاصة:
استاد جوادی آملی ماهیت گزارههای اخلاقی را اعتباری میداند. اعتبار یک فعل نفسانی است که انسان با توجه به واقعیتهای موجود و غایات مطلوب، قبل از هر عملی عموماً و نیز قبل از عمل اخلاقی خصوصاً مرتکب میشود. نظریۀ اعتبار نظریهای است در باب فلسفۀ عمل به طور عام و فلسفۀ اخلاق به طور خاص. به تصریح ایشان ماهیت گزارههای اخلاقی انشائی است که ابراز همان اعتبار است و گزارههای اخلاقی که صورت خبری دارند نیز در واقع انشائی هستند. اعتبارات در حوزۀ اخلاق، اعتبارات دلبخواهی و گزاف نیستند، بلکه بر در نظر گرفتن واقعیات و اهداف مشترک انسانی مبتنیاند. این نظریه را میتوان از نظریات ناشناختگرایی اخلاقی برشمرد که گزارههای اخلاقی را قابل صدق و کذب نمیدانند. بر خلاف بسیاری از ناشناختگرایان، ایشان مطلقگرای اخلاقی است و معتقد است گزارههای اخلاقی با وجود غیرشناختی بودن برهانپذیرند و همانگونه که بدیهیاتی در حوزۀ نظر وجود دارد، بدیهیاتی نیز در حوزۀ عمل وجود دارد. این امر باعث میشود که برهان و بداهت، مختص قضایای خبری نباشند. غایت اخلاق تکامل فرد است که به تبع، تکامل جامعه را به همراه خواهد داشت. بنابراین گرچه حسن فعلی فواید خویش را دارد، تکامل به حسن فاعلی نیز نیاز دارد. تبلور حسن فاعلی در ملکه شدن فضایل است. ملکه شدن فضایل، بصیرتهایی را در قوۀ تشخیص به دنبال دارد. به نظر میرسد به لحاظ هنجاری میتوان استاد جوادی آملی را فضیلتگرا نامید؛ اما این فضیلتگرایی با عمل به وظیفه و در نظر گرفتن نتایج عمل در شرایطِ مخصوص منافاتی ندارد، بلکه شخص فضیلتمند در تشخیص افعال نیک و نتایج افعال نیک، بصیرتی افزون خواهد داشت. اخلاق در حوزۀ تدین معنای متفاوتی خواهد داشت؛ زیرا اعتبارها بر واقعیتها مبتنیاند، و وجود خدا و زندگی پس از مرگ، به عنوان واقعیت، اعتبارات خاص خود را برای اَعمال، طلب میکنند. همچنین اعتقاد به خدا و زندگی پس از مرگ، انگیزۀ اخلاقی را تشدید میکند و هدف زندگی اخلاقی را از زندگی دنیوی فراتر خواهد برد.
ملخص الجهاز:
انسان با توجه به ويژگيهـاي نفسـاني و ملکات متناسب با آن و شناخت سعادت و تکامل خويش ، براي دستيابي به سعادت فـردي و اجتماعي، گزاره هاي اخلاقي را اعتبار ميکند: البته امور اعتباري و عناوين معتبر در اخلاق ، فقه و حقوق ، محفوف به دو امر تکـويني و حقيقي است : زيرا از يک سو، تکيه گاه حقيقي و تکويني دارد که از آن جا نشأت مـي گيـرد و خاستگاه واقعي دارد که از آن منشأ پديد مي آيد؛ و از سوي ديگر، آثار حقيقي و تکويني دارد که در روح انسان عامل و متصف و متخلق پديد مي آيـد و در معـاد کـه ظـرف ظهـور همـۀ حقايق و بروز همۀ امور تکويني است ، متبلور مي شود (جوادي آملي، ۱۳۹۳: ۹۲/۵).
اين اعتبارات ، هم براي ارتقـاي زنـدگي دنيوي (چه فردي و چه اجتماعي) و هم براي ارتقاي زندگي معنوي افراد خواهند بـود؛ لـذا توحيد الهي و عقلانيت در آن ملحوظ است : چون انسان داراي حيثيت اجتماعي است ، بدون جامعه نمـي توانـد زنـدگي کنـد و زنـدگي اجتماعي وي نيز بدون قانون مـدون ، ميسـور نيسـت و ايـن قـانون را امـور اعتبـاري تشـکيل مي دهد؛ زيرا عنوان حسن و قبح ، عدل و ظلم ، صدق و کذب ، امانـت و خيانـت ، بيـع ، اجـاره ، صلح و ديگر مسائل فقهي و حقوقي، همه از سنخ امـور اعتبـاري اسـت کـه بيـرون از اعتبـار، مصداق عيني ندارد؛ چنان که برخي از همـين امـور بـا اخـتلاف اقلـيم و نـژاد و زبـان و زمـان دگرگون مي شود؛ پس جامعۀ انساني به امور اعتباري قانون مند نياز دارد و مهم ترين عامل رابـط ميان مبدأ و منتهاي انسان ، همين قوانين اعتباري است که بدون آن ، نه زندگي اجتمـاعي انسـان ميسر است و نه تکامل وي متصور.