خلاصة:
با توجه به تمایز معنایی دو مفهوم «فرهنگ» و «ارتباطات» صورتبندی فلسفۀ «فرهنگ و ارتباطات»، بهعنوان فلسفۀ مضافِ بسیط، و دانش درجه اول، به فهم عمیق این موضوع میانرشتهای کمک به سزایی کرده و زمینه را برای مطالعات بعدی، با رویکرد اسلامی، برای دانشجویان، فراهم میکند. از آنجا که تاکنون در ادبیات علوم اجتماعی، فلسفه مفهوم ترکیبی «فرهنگ و ارتباطات» تنقیح نشده است، نگارنده در صدد است با عطف توجه به ادبیات موجود و با الهام از اندیشوران این حوزه، با معناکاوی دو مفهوم «فلسفۀ فرهنگ» و «فلسفۀ ارتباطات»، بهعنوان فلسفه مضاف بسیط، فلسفه مفهوم اعتباری «فرهنگ و ارتباطات» را، بازسازی نماید. در این راستا، با تحلیل و نسبت سنجی دو مفهوم «فرهنگ» و «ارتباطات»، در راستای کشف ربط منطقی میان دو مفهوم، «فلسفه فرهنگ و ارتباطات»، بهعنوان «مطالعه فرانگر و عقلانی احکام کلی فرهنگ و ارتباطات، در سطوح هستی شناختی، معرفت شناختی، و روش شناختی» تعریف شده است.
Because two terms, “culture” and “communications”, are semantically distinct, formalizing the philosophy of “culture and communications”, as a simple combined philosophy and first-rank knowledge, helps the students to deeply understand this multi-disciplinary and paves the way for the upcoming studies with an Islamic approach. Since the philosophy of the compositional concept of “culture and communications” has not yet been elaborated in the literature of social sciences, the author tries to reestablish the philosophy of the contingent concept of “culture and communications” with the aid of the existing literature and the thinkers of this field through the semantic analysis of two distinct concepts of “philosophy of culture” and “philosophy of communications” as the simple combined philosophy.In so doing, after the analysis of two concepts of “culture” and “communications” in order to reveal the logical relationship between them, “philosophy of culture and communications” is defined as “a supervisional and intellectual study of the general rules of culture and communications in the levels of ontology, epistemology, and methodology”.
ملخص الجهاز:
نگاه کلان و عقلانی به مقوله فرهنگ خاستگاه آلمانی دارد و میتوان فردیناند تونیس<FootNote No="6" Text=" Ferdinand Tonnies"/> (1855م ـ 1936) را بنیانگذار «فلسفه فرهنگ»، به مفهوم جدید آن، دانست؛ چرا که او برای نخستینبار (در سال 1881 ) در رسالۀ استادی خویش، با عنوان جامعه و اجتماع: نظریه فلسفه فرهنگ، این مفهوم را بهکار برد (مصلح، 1386، به نقل از 1998 ،koner smann).
با توجه به مطالب پیشگفته دربارۀ «فلسفه فرهنگ»، میتوان به این جمعبندی رسید که: فلسفه فرهنگ، از فلسفههای مضاف درجه یک بهحساب میآید که موضوع آن مفهوم اعتباری «فرهنگ» است؛ فلسفه فرهنگ، بهعنوان یک دانش فرانگر، عهدهدار تبیین و تحلیل عقلانی احکام کلی فرهنگ، است؛ فلسفه فرهنگ، بهرغم تضاد ظاهری در مفهومشناسی فرهنگ، به یک نوع وحدت درونی در باب فرهنگ معتقد است؛ روش تحقیق در فلسفه فرهنگ، عقلانی و مسائل آن، احکام کلی هستی شناختی، معرفت شناختی، و روش شناختیاند؛ غایت فلسفه فرهنگ، دستیابی به احکام کلی فرهنگ و نیز ایجاد بستری نظری برای «مهندسی فرهنگ» و «مهندسی فرهنگی» است؛ فلسفه فرهنگ، انسان را از حیث «فرهنگ» تعریف کرده و وجه ممیزه انسان با دیگر حیوانات را روابط سمبولیک میداند؛ از منظر فلسفه فرهنگ، میتوان انسان را «حیوان فرهنگی» تعریف کرد؛ از منظر فلسفه فرهنگ، سه مؤلفه «فرهنگ»، «ارتباطات» و «عقل» ارتباط تنگاتنگ با هم دارند (نک: کاسیرر، 1373: 52؛ رشاد، 1389).