خلاصة:
میان نظریه و روش، یک بار در مقام تولید نظریه و بار دیگر در مقام کاربست آن، دو نقطه تماس متصور است. در مقام کاربست نظریه، یعنی شناخت و چارهجویی برای مسائل فرهنگی و اجتماعی جوامع (که تحت عنوان کارویژه سیاستگذاری فرهنگی معنا مییابد)، مراجعه به نظریههای علوم اجتماعی (به عنوان ظرفیت حوزه نظر) انکارناپذیر است. ترجمه و تدریس این نظریهها در مراکز دانشگاهی کشور و بهتبع آن کاربست آنها در فرآیند مسئلهشناسی، تصمیمگیری و اجرا، از واقعیتهای امروز جامعه ما نیز هست. امّا در این رهگذر، مسئله این است که نظریههای علوم اجتماعی برونزا، غالباً برای حل مسائل جوامع مبدأ عرضه شدهاند که با مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه ما ناهمگونیهای (معرفتی و غیرمعرفتی) بسیاری دارند. بنابراین شایسته است شیوه برخورد و مواجهه با این نظریهها، هوشمندانه باشد. مقاله حاضر، «شناخت چالشهای مکاتب روشی موجود»، «اتکا به مبانی معرفتی درونزا» و «لحاظ نیازها و زمینههای فرهنگی و اجتماعی درونی» را از الزامات این هوشمندی دانسته و تلاش کرده تا با بازخوانی اصول و مبانی اندیشهٔ صدرایی، خطوط راهنمایی را برای استفاده ازاینگونه نظریهها در عرصه سیاستگذاری فرهنگی پیشنهاد نماید.
There are two contact points envisaged between theory and method; one in the theorizing and the other one in the applying of that theory. For applying the theories, meaning understanding and solving social and cultural issues of societies (entitled cultural policy making), referring to theories of social sciences (as theoretical capacity) is undeniable. Translating and teaching these western theoriesin our country’s academic centers followed by applying them in the processes of problem recognition, decision making, and execution is one of the realities of our today’s society. But the issue in hand is that outside social sciences theories, are often presented for solving their own local problems and have much discrepancy (both cognitive and none cognitive) with our society’s cultural and social problems. So the method of facing these theories should be intelligent. This article explained three necessities of this intelligence including: “identifying the challenges of the present methodological schools”, “relying on theintrinsic cognitive foundations”, and “considering the local fields of cultural and social needs”. It also tries to reexamine the principles and foundations of MollaSadra’s thoughts and proposes some guidelines to utilize such theories in the realm of cultural policy making.
ملخص الجهاز:
برای نمونه برخی معتقدند: میتوان مدعی شد که تعداد زیادی از نظریههای جریان اصلی جامعهشناسی ممکن است با ویژگیهای جامعه ایران (و جوامع مشابه ایران) تناسب نداشته باشد و قابل پذیرش تجربی نباشد، اما بهرغم انتقادات موجود<FootNote No="103" Text=" منتقدین استفاده از نظریههای جامعهشناسی در این مقاله در سه گروه دستهبندی شده و مورد بررسی قرارگرفتهاند (نک: «با نظریههای گوناگون جامعهشناسی چگونه روبرو شویم؟، نامه علوم اجتماعی، 1387».
جمعبندی؛ چارچوب مفهومی روششناسی مواجهه فعال با نظریه برونزا بر اساس آنچه در باب علوم اجتماعی و نظریههای آن و نیز بازخوانی ادبیات نظری این بخش از مقاله ارائه شد، میتوان گفت که در مقام روششناسی کاربردی جهت برخورد و مواجهه با نظریههای علوم اجتماعی (یا به تعبیر روشنتر، برای دستیابی به روش استفاده از نظریهها در حوزۀ مسائل فرهنگی و اجتماعی کشور)، دستکم، باید سه مؤلفه به شرح ذیل مد نظر و توجه قرار گیرند: الف) انتخاب اصول و مبانی فکری مبنا: همانگونه که پیشتر بیان شد، در این تحقیق، تلاش شده تا، از منظر اصول و مبانی حکمت متعالیه به روششناسی کاربردی نظریههای علوم اجتماعی نگریسته شود.
با توجه به آنچه در جمعبندی چارچوب مفهومی مقاله اشاره شد، در ادامه با رویکرد و نگاهی روششناسانه به اصول و مبانی معرفتی اندیشه صدرایی، میکوشیم تا - مبتنی بر این اصول و مبانی و با در نظر گرفتن چالشهای روششناسیهای موجود - خطوط راهنمایی در نقد و کاربست نظریههای علوم اجتماعی (با تأکید بر بهرهگیری در حوزۀ سیاستگذاری فرهنگی) بر اساس سه مقوله مفهومی زیر شناسایی و ارائه کنیم: دوگانه حکمت نظری - حکمت عملی در اندیشه صدرایی؛ نسبت انسان و جامعه از منظر حکمت صدرایی؛ جایگاه حس، عقل و نقل در شناخت حقیقت اجتماعی در اندیشه صدرایی.