خلاصة:
پیشرفت اجتماع و نیل جوامع و تمدنها به سعادت و کمال، آرزوی دیرینه بشر است. «اندیشه پیشرفت» از سوی متفکران علوم انسانی تعاریف گوناگونی داشته و مصادیق مختلفی را شامل شده است.
تکوین و قدرت نفوذ اندیشه پیشرفت اجتماع، نیازمند ابتنای آن بر مبانی نظری استوار و محکمی مانند «فلسفه تاریخ» است. «ماهیت تاریخ» و «عوامل محرک تاریخ» دو مؤلفه مهم فلسفه تاریخ بهشمار میآیند. فیلسوفان تاریخ و جامعهشناسان، «ماده» را ماهیت و موضوعاتی مانند: (نژاد)، (عوامل جغرافیایی)، (نظریه الهی)، (قهرمانان و (اقتصاد) را از مهمترین عوامل محرک تاریخ بر شمردهاند.این نگاشته بر آن است تا بر اساس تفسیر شریف المیزان و با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی، یکی از مهمترین اقسام مبانی نظری «اندیشه پیشرفت اجتماع» یعنی «فلسفه تاریخ» را مورد تحلیل و واکاوی قرار دهد و با ارائه ادله مهمی، «اختلاف» را بهعنوان ماهیت و «دین» را بهعنوان عامل محرک تاریخ معرفی نماید.
The progress of the society and the achievement of societies and civilizations to happiness and perfection is the long-standing desire of mankind. "Idea of Progress" has been defined differently by social sciences thinkers, and has various examples.
The development and influence of the idea of society progress require its building on firm theoretical foundations such as "philosophy of history." The "nature of history" and "motive forces of history" are two important components of the philosophy of history. Philosophers of history and sociologists have regarded the "matter" as the nature and subjects of race, geographic factors, God's will, heroes and economy as the most important motive forces of history. Based on honorable al-Mizans, a Quran interpretation book, and using an analytical-descriptive method, this paper intends to analyze and explore one of the most important types of theoretical foundations of "the idea of social progress," namely "philosophy of history," and, by presenting important reasons, it aims to introduce "the controversy" as the nature and "religion" as the motive force of history.
ملخص الجهاز:
عامل محرک تاریخ د ر تفسیر المیزان بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی ذیل آیات مختلفی از قرآنکریم به دلایل قاطعی، دین را میتوان بهعنوان عامل محرک تاریخ معرفی کرد؛ البته نه بهمعنای نیروی الهی که مورد نظر فیلسوفانی از قبیل هگل است (دورانت، 1371: 262-263) و اینکه تاریخ، پهنه بازی اراده مقدس الهی باشد و هر حادثه درس عبرتی که آسمان به زمینیان میدهد (همان: 240) بلکه مقصود از دین، عبارت است از: «روش خاصی در زندگی دنیا که هم صلاح زندگی دنیا را تامین میکند و هم در عینحال، با کمال اخروی و زندگی دائمی و حقیقی در جوار خدای تعالی موافق است، ناگزیر چنین روشی باید در شریعتش قوانینی باشد که متعرض حال معاش به قدر احتیاج نیز باشد» (طباطبایی، 1417، ج 2: 129) از دیگر ویژگیهای این دین بهعنوان عامل محرک تاریخ - علاوه بر مواردی که برشمردیم - آن است که برخاسته از شعوری مرموز و باطنی است که پیغمبران را از دیگران ممتاز میکند؛ شعوری غیر از شعور فکری که تمامی افراد انسان در آن شریک هستند (همان: 152- 154).
اما درباره دیدگاه ضمنی علامه طباطبایی درباره «ماهیت تاریخ» و «نیروی محرکه آن» میتوان نسبتهای مهمی به شرح ذیل دریافت کرد: نسبت معکوس در تکامل جامعه علیرغم نسبت مستقیمی که در دیدگاه مارکس بین این دو مقوله وجود دارد، بر اساس بنای ماهیت تاریخ بر «اختلاف» و نیروی محرکه آن بر«دین»، میان ایندو موضوع نسبت معکوس وجود دارد؛ به این معنی که آنجا که جامعه از بساطت و وحدت برخوردار است و به تعبیر قرآن، بشریت امت واحده است، بعثتی و حکمی و کتابی وجود ندارد.