خلاصة:
در این نوشته سعی شده است ماجرای جنگ قادسیّه در شاهنامه فردوسی مورد بررسی قرار گیرد تا ویژگیها و شاخصههای تراژیکی آن آشکار شود. طرز روایت فردوسی از این واقعه، متفاوت با کتب تاریخی چون «تاریخ طبری» و «تاریخ یعقوبی» است. او با لحنی حماسی و وطن پرستانه به نقل داستان میپردازد و از این رو، عناصر تراژدی ساز همچون: براعت استهلال یا پیش درآمد غمانگیز، پیشگویی، نقش تقدیر، عنصر شخصیّت، تضادّ و کشمکش و در نهایت فاجعه، در ساختار داستان قابل مشاهده میباشد. با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی میتوان چنین نتیجه گرفت که فردوسی با استفاده از عوامل مذکور، وجه تراژیکی به نبرد قادسیّه بخشیده و بنمایههای مناسب، این امکان را فراهم میکند که داستان مذکور را به عنوان آخرین تراژدی سروده شده در شاهنامه محسوب کرد.
ملخص الجهاز:
با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی میتوان چنین نتیجه گرفت که فردوسی با استفاده از عوامل مذکور، وجه تراژیکی به نبرد قادسیّه بخشیده و بنمایههای مناسب، این امکان را فراهم میکند که داستان مذکور را به عنوان آخرین تراژدی سروده شده در شاهنامه محسوب کرد.
این موضوع در مراحل آغازین داستان نخستین بار در پیش درآمد مطرح میشود: به پرگار تنگ و ميان دو گوي؛ ؛ چه گويم كه جز خامشي نيست روي (كزّازي، 1390 : 220) بار دیگر در ضمن نامۀ رستم خطاب به برادرش، شاهد اشارات متعدّدی بدان هستیم: ز چارم همي بنگرد آفتابز بهرام و زهره است، ما را گزند؛ ؛ كز اين جنگ ما را بد آيد شتابنشايد گذشتن ز چرخ بلند ( همان: 221) چنين است زار سپهر بلندكه زود آيد اين روز آهرمني؛ ؛ تو دل را به درد من اندر مبندچو گردون گردان كند دشمني (همان: 225) بار سوم، باز از زبان قهرمان داستان که کاملاً بر سرنوشت خود و ناگزیری از آن وقوف دارد، از عدم کارآمد بودن تلاش او و آیندۀ بدی که در انتظارش میباشد و بازیچه بودنش در مقابل ارادۀ کیهانی، رازگشایی میشود: و ليكن بد از اختر بي وفاستمرا گر محمّد بود پيشروهمان كز پرگار اين گوزپشت؛ ؛ چه گويم؟ كه امروز روز بلاستز دين كهن، گيرم اين دين نوبخواهد همي بود با ما درشت (همان: 229) اشارات مذکور که جملگی به زبان گفتار و صریح بیان میشوند، به زبان عمل نیز قوام و انجام میپذیرند؛ برخاستن گرد و غبار در روز جنگ، نمود بارزی از بازی تقدیر است که ایرانیان را در دام خود میاندازد.