خلاصة:
تعرفههای وارداتی بر مبنای این عوامل تعیین میشوند: رابطه مبادله، درآمد دولت، پیمانهای تجاری، حمایت از تولید داخل، و اقتصاد سیاسی (لابی). پژوهش حاضر قدرت توضیحدهندگی هر یک از این عوامل را بر تعرفههای وارداتی ایران میسنجد، که با شاخصهای کلان صنعتی و تجاری اندازهگیری می شوند. دادهها از منابع گمرک، کتاب مقررات صادرات و واردات، طرح جمعآوری دادههای کارگاههای صنعتی، و پایگاه WITS گردآوری شدند. دیتای نهایی در سطح ۴ رقمی صنعت (isic) است. مدل مورد استفاده OLS و یا کنترل اثرات ثابت صنعتی است و متغیرهای کنترلی میزان اشتغال، ارزشافزوده، تعرفه متقابل سایر کشورها، متغیر مجازی صنایع، شاخصهای صادراتی، و درآمد دولت است. نتایج نشان میدهند که تعرفهها همبستگی مثبتی با اشتغال و ارزشافزوده بخشهای مختلف دارند و گویای حمایت تعرفهای از اشتغالزایی و ارزشافزوده صنایع هستند. این نتایج نسبت به تغییر در متغیرها و حذف دادههای پرت مستحکم هستند. همچنین، یافتهها نشان میدهند که حدود ۶۰ درصد از تفاوت سطح تعرفهها را (پس از کنترل اشتغال و ارزشافزوده) فقط میتوان با متغیر مجازی صنایع توضیح داد. این یافته میتواند گویای وجود یک راهبرد صنعتی ضمنی در کشور باشد که حمایت تعرفهای بالاتری را برای برخی بخشها ایجاد نموده، حتی اگر در سطح یکسانی از اشتغال و ارزشافزوده نسبت به سایرین باشند. در نهایت، حدود ۲۰ درصد از نرخهای تعرفهای را نمیتوان با استفاده از مدل بکاررفته در این پژوهش توضیح داد که ممکن است، ناشی از خطای داده، مدلسازی، یا وجود اقتصاد سیاستی (لابی) باشد. سهم هر یک از این عوامل در توضیح پسماند تعرفهها میتواند محور پژوهش های آتی قرار گیرند.
ملخص الجهاز:
دادههای مورد استفاده شامل تعرفههای قانونی، واردات، و صادرات کشور به تفکیک هشترقم HS، نرخ تعرفه سایر کشورها و دادههای کارگاههای صنعتی است که از چهار مرجع مرکز آمار ایران، اداره کل گمرکات، پایگاه دادهای WITS و کتاب مقررات صادرات و واردات ایران اخذ شدند.
آیا سیاستگذاری در سطح هشترقمی میتواند بر مبانی نظری و آماری استوار باشد یا ناگزیر از اثرپذیری از لابیجویی یا خطای سیاستگذاری خواهد بود؟ به عبارت دیگر، آستانه بدهبستان بین استفاده از ابزار تعرفهای در خردترین سطح (هشترقمی) و اشتباههای سیاستگذاری کجاست؟ <H1>الگوی نظام تعرفهای ایران</H1> برای آزمون رابطه همبستگی بین متغیرهای پیشگفته و نرخ تعرفه رسمی، مدل رگرسیون زیر استفاده شده است: متغیرهای ارزشافزوده و اشتغال (Employment, Value-Added) است.
توان دوی اشتغال و ارزشافزوده نیز به ترتیب منفی و مثبت بهدست آمده است و این نشان میدهد که در هر دو مورد همبستگی تغییرهای این دو شاخص بر نرخ تعرفه به لحاظ اندازه کاهنده است.
اوسا<FootNote No="65" Text=" Ossa"/> (۲۰۱۴)، فینسترا (۱۹۹۴)، وینشتین و برودا<FootNote No="66" Text=" Weinstein &amp; Broda"/> (۲۰۰۴) و برودا و همکاران (۲۰۰۸) از همین مبنا برای محاسبه تعرفه بهینه غیرهمکارانه<FootNote No="67" Text=" منظور از غیرهمکارانه، تعرفهای است که در یک بازی یکدورهای (استاتیک) بهدست آمده و پیمانهای تجاری (بازی چنددورهای) را لحاظ نمیکند.
در این پژوهش، با بررسی میزان همبستگی نرخ تعرفه و شاخصهای مورد بحث نشان داده شد که اشتغال از موضوعهای مهم و تعیینکننده سیاستهای تجاری در کشور است و همچنین، در بیشتر موارد، صنایع با ارزشافزوده بالاتر حمایتهای تعرفهای بیشتری نیز کسب نمودهاند.