خلاصة:
یکی از مسائل پیچیده در بررسی شعر و ادب فارسی و بهتبع از آن، افکار و اندیشههای حافظ، موضوع اعتقادات مذهبی و کلامی است. بنیانهای فکری اشاعره، در عالیترین نمود خویش، مباحث ویژهای در باب غایت جهان، رابطه عقل و نقل، امامت و زعامت مسلمانان و... مطرح کرده که تعارضات و مناقشات پردامنهای را در گستره فکر اسلامی پدید آورده است. سخنوران پارسی نیز در جهتگیری این اندیشههای کلامی، دیدگاههای ویژه و منحصربهفردی را در شعر و اندیشه خود بروز دادهاند؛ مهمترین و پرتفصیلترین این ظهور و بروز، بازتاب اندیشههای کلامی اشعری در سرودههای حافظ شیرازی است، بهطوریکه در آرای حافظپژوهان متقدّم و معاصر نظرات گوناگون، و چهبسا متناقض از زهد و عبودیت محض حافظ تا بیقیدی او ابراز شده است. مقاله حاضر با درک این ویژگی، کوششی است در جهت تامّل بیشتر در باب «جایگاه عقل و نقل در اندیشه حافظ»، و بررسی و تعمقی در نسبت حافظ با کلام اشعری. نتیجه تحقیق دو نکته مهم را در این پژوهش، شایسته تاکید و توجه میداند: نخست آنکه تصوف، بهویژه نحلههای مبتنیبر بنیادهای اسلام سنّی، در بسیاری از زمینهها، با افکار و عقاید فقهای مذاهب اربعه، اهل حدیث و متکلّمان اشعری، مناسبت یا همراهی دارد؛ و دوم آنکه نمیتوان و نباید بهطور قطع، جریان تصوف و شعر عرفانی، بهویژه عرفان سکری را در یک مذهب فقهی یا کلامی منحصر و محدود دانست.
ملخص الجهاز:
از اواخر عصر سلجوقی تا پیش از صفویه ، گفتمان رایج ، ترویج ذهنّیت اشاعره و عناصر فکری این مشرب در سطح جامعه و به تبع آن ، در ادبیات است ؛ چنان که شیخ محمود شبستری (د: ٧٢٠ق ) دربارة مذهب جبر اعتقاد دارد: هر آنکس را که مذهـــب ، غیر جبر است نبی فـرمود: کــاو ماننــد گــبــر اسـت (شبستری، ١٣٩٠: ٤١) یا «انوری» در بیتی میسراید: گوش و دل جُنبان و ساکن دار اگر فاعل تویی زانکه اینجا از طریقِ جَـبــر چـون درگذری (انوری، ١٣٧٦، ج ٢: ٧٤١) یا نظامی دربارة ماجرای معارجِ پیامبر و رؤیت الهی میسراید: مطلق از آنجا که پسندیدنیست دید خدا را و خدا، دیدنی ست دیدنِ معبود، پسندیدنی ست دیــدنی وُ دیـدنی وُ دیـدنیست دید محمّد، نه به چشمی دگر بلکه بدین چشم سر، این چشمِ سَر (نظامی، ١٣٨٠: ٦٦) تقابل عقل با ادراک معارف و عشق ، از مهم ترین موضوعاتی است که در ادب فارسی نمود بسیار یافته است و اغلب متمایلان به عــرفـان ، عقل را در مسیر ادراک فیوضات رّبانی، ناتـوان و قاصـر میدانند: رَهِ عقل جُز پیچ بر پیچ نیست بر عارفان جز خدا هیچ نیست (سعدی،١٣٨٥: ٣٩٣) نسبت حافظ و کلام اشعری: با وجود تصریحات شعری، و با بررسی نظام فکری هر یک از شعرای ادب فارسی و نظایر آن ها، میتوان به روشنی حُکم داد که به کدام گرایش معتزلی، اشعری یا شیعی تعّلق خاطر دارند؛ امّا درباره شعرایی نظیر حافظ و مولانا - و تا حدودی سعدی - به سختی میتوان حکم جزمی صادر کرد؛ و در این میان ، حافظ و گسترة اندیشه هایش ، بسیار پیچیده تر مینماید؛ و از همین جاست که بسیاری از پژوهشگران ، نظرات متناقضی در باب مذهب کلامی و حتی مذهب فقهی او ابراز کرده اند: جلالی نائینی حافظ را جبریمسلک میداند (جلالینائینی، ١٣٦٧: ٧١).