خلاصة:
شیوه مواجهه آدمی با مقوله مرگ تاثیر شگرفی بر شیوه زیستن او دارد بهگونهایکه میتواند انسان را به سوی زندگی اصیل و معنادار سوق دهد یا موجب یاس، ناامیدی و پوچی و بیمعنایی زندگی باشد. در این مقاله ما با تاکید بر آرای یالوم به بررسی تاثیر مرگاندیشی بر معناداری یا بیمعنایی زندگی آدمی میپردازیم. رویکرد یالوم در این باب متاثر از برخی فیلسوفان اگزیستانس است. یالوم تلاش میکند به ما بیاموزاند چگونه با خیرهشدن به مرگ و پذیرفتن واقعیت آن از زندگی تکراری و ملالآور هر روزی فاصله بگیریم. در پایان مقاله برخی از ملاحظات انتقادی در باب دیدگاه یالوم مطرح میشود . اساسیترین ملاحظه این است که مرگآگاهی گرچه به عنوان یک نوع آگاهی میتواند شرط لازم برای رسیدن به معنا باشد، ولی هرگز شرط کافی نیست. ضرورت و نگاه مثبت انسان به شرایط زندگی پس از مرگ میتواند موجب نوعی خوشبینی و امید نسبت به آینده زندگی باشد که چنین خوشبینی شرط معناداری زندگی است.
ملخص الجهاز:
*** لودويـگ يـوزف يوهـان ويتگنشـتاين بـه آلمـاني Ludwig Josef Johann Wittgenstein (زاده ٢٦ يـالوم اين شيوه استدلال را نوعي سفسطه در باب مرگ و انکـار تـرس از آن ميدانـد؛ چراکه ما اکنون ميدانيم که با حادثه مرگ، زندگي ما و همه امکانات ما به پايان ميرسـد و ازآنجاکه هيچ راه فراري و نجاتي براي رهايي از مرگ نـداريم ، ايـن انديشـه مـا را بـه وحشت مي اندازد و همانگونه که يالوم نيز قبول دارد، اين استدلال سفسطه آميـز انـدکي از وحشت مرگ که در ناخودآگاه ما لانه کرده است ، نميکاهد.
يالوم بودن در کنار افرادي کـه در شـرف مـرگ هسـتند را کمک به آنها در کاستن اضطراب مرگشان ميداند: «از آشـکارترين حقـايق زنـدگي ايـن است که هر چقدر در کنار افرادي باشيم که در مواجهه با مرگ قرار دارند، با آنهـا رابطـه برقرار کنيم تا با ما درد و دل کنند، زمينه اي بيابند تا از تـرسهـا و احساساتشـان حـرف بزنند و درنهايت ، اين احساس به آنها دست بدهد که در تنهايي نميميرنـد، از اضـطراب آنها درباره مرگ کاسته شود» (همـو، ١٣٨٨، ص١١٧).
يالوم مواجهه افراد با مرگ را فرصتي در جهت تغييـر و تحـول مثبـت در زندگي ميبيند و عکس العمل افرادي را که بـا مـرگ مواجـه شـدهانـد، ايـن گونـه شـرح ميدهد: تنظيم دوباره اولويت ها، ناچيزشمردن مسائل کم اهميت ، احساس رهـايي، اينکـه ميتوانند کارهايي را دوست نداشته اند، از اين پس انجـام ندهنـد، افـزايش درک زنـدگي در زمان حال، به جاي آنکه زندگيکردن را بـه دوران بازنشسـتگي يـا زمـان ديگـري در آينده موکول کنند، قدرداني بشر از واقعيـت هـاي اساسـي زنـدگي: تغييـر فصـل ، نسـيم ، برگريزان، آخرين رويـدادها ماننـد آخـرين کريسـمس و...