خلاصة:
مقاله حاضر مفهوم و نقش استعاری زمان را در شش غزل شکسپیر، تحلیل می کند. این پژوهش با معرفی و تحلیل ماهیت و کارکردهای استعاره مفهومی زمان و الگوبرداری های ذهنی مرتبط با آن در این اشعار که مبتنی بر نظریه استعاره لیکاف است؛ می پردازد. در ابتدا گزارش دقیقی از استعاره های زمان در غزلیات شکسپیر ارائه و تبیین شده است که ساختار استعاری مفاهیم بنیادین، با اساسی ترین ارزش هایی که در یک فرهنگ عمیقا تعبیه شده، انسجام دارد. استعاره بر اساس نوع مضمون، به دو گروه تقسیم می شود: استعاره هایی که در آن زمان به مثابه هنرمند است و آن ها که زمان به مثابه رقیب است و سپس به راهبرهای پیشنهادی شکسپیر برای مقاومت در برابر خصوصیات به ظاهر متناقض انسانی زمان پرداخته شده است. سپس به چگونگی انطباق با محیط فرهنگی که مبتنی بر نظام مندی ذهن است؛ می پردازد تا بدین طریق، بر موانع ارتباطی متفاوت غلبه کند تا گیرنده (مخاطب) قادر به رمزگشایی پیام و فراهم نمودن بازخورد به فرستنده (راوی) شود و این خود سندی بر کارآیی ارتباط است. از طرفی، به علت نقش محوری زمان در ساختار ذهنی و فرهنگی، می توان آن را به عنوان یکی از جنبه های بنیادین فرهنگ و ارتباط در نظر گرفت.
ملخص الجهاز:
درغزلیات شکسپیر، استعاره شناختی غالب پایه به کار رفته برای درک مفهوم زمان زمان به مثابه شیء متحرک می باشد: (رجوع شود به تصویر صفحه) همانطور که در شکل 1 به ترتیب با ‘tr’ و ‘im’ نشان داده شده است، این استعاره در زبانشناسی شناختی با استفاده ازاصطلاحات مسیر و نقطه عطف بازتابانده می شود.
حتی برای درک رویدادهای بدون عامل، ما معمولا به عامل نیز می پردازیم: (رجوع شود به تصویر صفحه) به زمان در سرتاسر غزلیات هویتی انسانی بخشیده شده است و به موازات استعاره زمان به مثابه عامل بکار رفته است.
(رجوع شود به تصویر صفحه) ٤-٦ غزل صد و پانزدهم "آن خطوطی که پیش نوشته ام کذب اند، حتی کسانی که گفتند من نمی توانستم به توهمی گرانتر عشق بورزم(2- 1 تا 2) در این غزل، شکسپیر به قدرت اجتناب ناپذیر زمان، که بر تمامی زندگی شاعر، مخاطب و همچنین نسل های پسین چیره گشته، اعتراف می کند.
بسیاری از استعارات زمان با ویژگی های انسانی ناشی از استعارات مفهومی پایه رایج در فرهنگی می باشند (از قبیل زمان به مثابه عامل، یا زمان بمثابه تغییردهنده) ساختار استعاری منسجم پدیدار گشته، در واقع برای یافتن بیشتر در مورد ارزش های موجود در دوران شکسپیر ضرورت دارد؛ هرچند، بهتر است در خاطر داشته باشیم که لیکاف و ترنر (1970) سعی دارند به توضیح همان نظام مندی که به ما اجازه می دهد تا جنبه ای از مفهوم را از طریق مفهومی دیگر درک کنیم می پردازند، که لزوما جنبه های دیگری از مفهوم که با آن استعاره در تناقض است را پنهان می کند.
استعاره زمان به مثابه هنرمند نیز در این شعر پدیدار می شود که جوانی را می آفریند، هرچند که پیوسته نقاشی های جعلی خود در جهت زوال را تغییر می دهد.
Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago Press.