خلاصة:
روانشناسی انسانگرا (Humanistic) از مکاتب روانشناختی نیمۀ دوم قرن بیستم است و سعی در کشف خودآگاهی، رشد و کمال، خودشکوفایی، خلاقیت و توانمندیهای بالقوه و بالفعل انسانی دارد. پدر معنوی اندیشههای این مکتب، آبراهام مزلو است. مزلو بر آن بود که رفتار انسان توسط سلسلهمراتب نیازها برانگیخته میشود که در قالب یک هِرَم ترسیم میگردد. در رأس هرم سلسلهمراتب نیازهای مزلو خودشکوفایی (self-actualization) قرار دارد. در واقع مزلو نخستین روانشناسی بود که مفهوم خودشکوفایی را مطرح کرد. سعدی شاعری کمالطلب و کمالگراست. دو کتاب گلستان و بوستان او بهترین تصویر واقعگرایی و ایدئالگرایی اندیشههای او را به نمایش میگذارد. سعدی یکی از بزرگترین شاعران ادب فارسی است که علاوه بر آنکه سخنش در فصاحت، بلاغت و زیبایی در اوج قرار دارد، محتوای سرودهها و نوشتههایش نیز مورد توجه بوده و به شیوههای گوناگون مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. بسیاری از اندیشههای سعدی با مفاهیم روانشناختی امروز قابل تطبیقاند. در بسیاری از گفتار سعدی، مفهوم خودشکوفایی را مطابق آنچه مزلو بررسی کرده است، بهطور کاملاً واضح میتوان تشخیص داد. در این مجال، مفهوم خودشکوفایی و انسان خودشکوفا را در آثار و نوشتههای سعدی به بحث مینشینیم.
ملخص الجهاز:
سعدي يکي از بزرگ ترين شاعران ادب فارسي اسـت کـه عـلاوه بـر آنکه سخنش در فصاحت ، بلاغـت و زيبـايي در اوج قـرار دارد، محتـواي سـروده هـا و نوشته هايش نيز مورد توجه بوده و به شيوه هاي گوناگون مورد نقد و بررسي قرار گرفته است .
توجه به احوال زيردستان به زيبايي در اين بيت در گلستان بـه تصـوير کشـيده شـده است : زيــر پايــت گــر بــداني حــال مــور همچو حال توست زيـر پـاي پيـل (همان : ٣٩) بهترين مصداق براي مسئله مداري، اين ابيات سعدي است که جهاني شده است : بنــــيآدم اعضــــاي يکديگرنــــد کــه در آفــرينش ز يــک گوهرنــد چــو عضــوي بــه درد آورد روزگــار دگـــر عضـــوها را نمانـــد قـــرار تــو کــز محنــت ديگــران بــيغمــي نشــايد کــه نامــت نهنــد آدمــي (همان : ٣١) بزرگ ترين صفت سعدي اين اسـت کـه او مصـلح ٥ اجتمـاعي اسـت ، هميشـه خيـر ديگران را مقدم بر خواسته هاي خود ميداند: نخـواهي کـــه باشـــد دلــت دردمنـد دل دردمنـــــدان بــــــرآور ز بنـــــد پريشــــاني خــــــاطر دادخــــــــواه برانـــدازد از مملکــــــت پادشـــــــاه (همان : ١٦٦) دربارة منظومۀ فکري سعدي ميتوان گفت : «او چون روان شناس اجتمـاعي، ژرفـاي فکري و عمق رواني جامعۀ عصر خود را شناخته بود و بر آن بود تا بـا برجسـته نشـان دادن رفتارها و هنجارهاي پسنديده و طرد اعمال ناشايست ، پايه هاي يک جامعۀ سالم و آرماني را با افکار و انديشه هاي انسان دوستانه و خدامحورانۀ خود، تحکيم بخشـد و بـا تشويق جامعه و به ويژه حاکمان قدرت در خصوص خدمت رساني به خلـق و هـم شـأن دانستن آن با عبادت ، گام هاي بزرگي در تسکين آلام جامعۀ انسـاني بـردارد» (نـوروزي داودخاني: ١٣٩٥: ١٥٥).