خلاصة:
در محدوده سده دوم که میرفت فقه شفاهی به فقه تعلیمی و مدرسهای تبدیل شود، اختلافات فقیهان نیز در برخی از مسائل، چه در اصول و چه در فروع، پا را از نهانخانه ذهنها بیرون نهاد و چه بسا همین اختلافات فقهی بود که در تأسیس مکتبهای فقهی در صدر اسلام نقش اساسی را ایفا کرد. از میان اختلافات، قیاس مهمترین مسئلهای است که در فلسفه و منطق، بهویژه در فقه اهل سنت و امامیه، به اصلی از اصول تبدیل شد، بهگونهای که یکی از منابع اجتهادی در فقه اهل سنت، یکی از ادله اجتهادی در فقه امامیه و یکی از برهانها و ابزار استدلال، بهویژه در منطق و فلسفه، شمرده شد. این مقاله بر آن است ضمن تعریف جامع از قیاس، ضعف و قوت آن را بررسی کند و با توجه به فقه و فلسفه و نقد دیدگاههای غزّالی در المستصفی، به این پرسش که «چرا امامیه به قیاس عمل نمیکند؟» پاسخ اجتهادی و منطقی بدهد و اثبات کند که امامیه به دلیل گمانآور بودن قیاس فقهی مورد پذیرش عامه و ضرورت تحصیل یقین در احکام شرعی از طریق قرآن و سنت معصومان (ع) به قیاس عمل نمیکند.
ملخص الجهاز:
این مقاله بر آن است ضمن تعریف جامع از قیاس، ضعف و قوت آن را بررسی کند و با توجه به فقه و فلسفه و نقد دیدگاههای غزالی در المستصفی، به این پرسش که «چرا امامیه به قیاس عمل نمیکند؟» پاسخ اجتهادی و منطقی بدهد و اثبات کند که امامیه به دلیل گمانآور بودن قیاس فقهی مورد پذیرش عامه و ضرورت تحصیل یقین در احکام شرعی از طریق قرآن و سنت معصومان (ع) به قیاس عمل نمیکند.
در واقع از نظر کسی که قائل به قیاس است، این جهت مشترک همان علت و تعلیل ثبوت حکم اصل برای فرع است (غزالی، 1324: 2/ 248، فخر رازی، 1992: 5/ 5) قیاسباوران معتقدند که قیاس دلیلی ظنی و گمانآور است؛ زیرا تمثیل منطقی که در فقه قیاس نامیده میشود، رهاوردی جز ظن و گمان ندارد و در نتیجه از سنخ برهان نیست.
در این هنگام باورمند قیاس میتواند ادعا کند این «مناط منقح» علت و سبب کامل و تام حکم برای موضوع است، پس هر جا این مناط محقق شود، هرچند شارع به ظاهر در آن مورد سخنی نگفته باشد، حکم جاری و ساری خواهد بود؛ در نتیجه، به این نوع قیاس، «قیاس تنقیح مناط» میگویند که در سه مرحله میتوان اختلافات را بررسی کرد.
آنچه موجب میشود تشبیه، قیاس یا تمثیل در نتیجه دادن درست، عقیم و ناتوان باشد، این است که این تشبیه مندرج در فن استعاره است که بخشی از علم بیان شمرده شده و در علوم عقلی یا تجربی و طبیعی یا در روانشناسی یا فقه مطرح نشده است؛ چراکه علوم یاد شده مبتنی بر ملاکها و ضوابط واقعی و نفس الامری خود هستند، اگرچه در علوم تجربی و طبیعی یا علم اخلاق و روانشناسی و مانند اینها نیز آمده باشند.