خلاصة:
برنامه نوسازی افغانستان، همزمان با نوسازی در ایران و ترکیه شروع شد و طبقات و اقشار اجتماعی این کشور را تحت تاثیر قرار داد. متولی این امر، دولت و بازنمود آن، تدوین و تصویب هفت سند قانون اساسی بوده است. در این میان، وضعیت زنان افغانستان، متاثر از سرشت دولتی نوسازی بوده است. مقاله حاضر، با واکاوی متن قوانین اساسی افغانستان و اتکا به نظریه مدرنیتههای چندگانه آیزنشتات، درصدد واکاوی این مسئله است که فرازوفرودهای نوسازی دولتی افغانستان طی سالهای 1919 تا 2005م (1384-1298ش)، چه تاثیراتی بر وضعیت سیاسی ـ اجتماعی زنان افغان برجای گذاشته و بازنمود این امر، در قوانین اساسی این کشور چگونه بوده است؟
طبق فرضیه نوشتار، برنامه نوسازی دولتهای افغانستان در خصوص وضعیت زنان، به دلیل عدم مطابقت با بافتار سنّتی ـ مذهبی جامعه، مسیری از افراط و تفریط را طی نموده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که ارائه برنامههای توسعه سکولاریستی، کمونیستی و یا قرائتهای جزمی و سلفی رادیکال، از مهمترین مشکلات برنامههای نوسازی در افغانستان در حوزه پیشرفت وضعیت سیاسی ـ اجتماعی زنان بوده است. ازاینرو، با وجود آنکه نوسازی دولتی، دستاوردهایی را به همراه داشته است، اما عدم درک مقتضیات بومی و بافت سنّتی جامعه افغان، سبب افزایش مقاومتها و ناسازههایی در این حوزه شده است.