خلاصة:
دوره اول خلافت عباسی (132ـ232ق) با دیوانسالاری منسجم و قدرتمند همراه بود که در آن، وزیر و حاجب از منصبهای مهم و بانفوذ به شمار میرفت. حاجبان که در آغاز پردهدار بودند، وظایف و اختیارات گستردهای گرفتند و در وقایع مهم مانند جانشینی خلفا نیز تاثیرگذار شدند. خاندان ربیع در این دوره در مقام وزیر و حاجب نقش مهمی در وقایع سیاسی ایفا کرد و حتی اسباب سقوط خاندان برمکی را فراهم ساخت. پژوهش حاضر به واکاوی نقش و جایگاه حاجب در دوره اول خلافت عباسی با تاکید بر خاندان ربیع میپردازد. یافتههای این پژوهش که به شیوه توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از مفهوم پاتریمونیال ـ بوروکراتیک ماکس وبر انجام شده، نشان میدهد که رشد سریع دیوانسالاری، نفوذ بیشازحد دیوانیان، بدگمانی حاکم و درنهایت برکناری یا قتل افراد را به دنبال داشت که این موضوع درباره نفوذ ربیع و فضل بن ربیع و سرانجام آنها صادق است.
ملخص الجهاز:
يافته هاي اين پژوهش که به شيؤە توصيفي ـ تحليلي و با استفاده از مفهوم پاتريمونيال ـ بوروکراتيک ماکس وبر انجام شده ، نشان مي دهد که ِرشد سريع ديوانسالاري ، نفوذ بيش ازحد ديوانيان ، بدگماني حاکم و درنهايت برکناري يا قتل افراد را به دنبال داشت که اين موضوع دربارٔە نفوذ ربيع و فضل بن ربيع و سرانجام آن ها صادق است .
٢. خضري، احمدرضا، «حاجب »، در دانشنامۀ جهان اسلام ، ج ١٢، ١٣٩٣ش ؛ يوزبکي، توفيق سلطان ، «نظام الحجابۀ في النظم العربيۀ الاسـلاميۀ دراسۀ مقارنۀ (٤١ـ٤٤٧ق /٦٦١ـ١٠٥٥م )»، آداب الرافدين ، ش ٢٢، ١٩٩١م ؛ سليمان محمد، ادريس ، نظام الحجابۀ في الـدول العربيـۀ الاسـلاميۀ، خلافت عباسي را بر اساس نظريه اقتدار سنتي ماکس وبر بررسي کرده است ؛ ولي به حجابـت در دورٔە اول خلافت عباسي به عنوان يکي از مصاديق پاتريمونيال ـ بوروکراتيک نپرداخته است .
البته در اين دوران عاملان برخي از مناطق نيز حاجب داشتند به عنوان نمونه زياد بن ابيه حاکم بصره و کوفه به حاجبش سفارش کرده بود تا هرگز مانع ورود اين افراد حتي بدون هماهنگي به دربـار نشـود: کسـي کـه شبانه خواهان ديدار با خليفه است ، فرستاده اي که از ثغور آمده باشد، مؤذن و صـاحب طعـام (ابـن بکـار، ٢٦٠؛ قلقشندي،١٤٩/١ـ١٤٨).
گـرفتن لگـام اسـتر خليفـه ازجملـه کارهايي بود که حاجب انجام ميداد و اين کار افتخار بزرگي به حساب ميآمد؛ به طوريکه يکي از افـرادي که جان خليفه را نجات داده بود، لگام را از دست ربيع حاجب گرفت و گفت من بـه ايـن مقـام سـزاوارترم (ابن طقطقي، ۱۵۷).