خلاصة:
عصر جدید با ظهور و درخشش انسان به معنای مدرن آن، در عرصه معرفت شناخته می شود. اندیشه و تکاپوی شناختی انسان تعیین کننده آرایش معرفتی این عصر است و همه مقولات علم مدرن به نوعی بر محور و مدار انسان می چرخد. نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس، علاوه بر مبانی هستی شناختی، مبنای انسان شناختی پررنگی دارد و بر مبنای تلقی خاصی از انسان پی ریزی و صورت بندی شده است. مارکس، وجهی از هستی اجتماعی انسان؛ یعنی «کار» را محور و مبنای تحلیل دیالکتیکی خود قرار داده که هم مادی و هم اجتماعی تاریخی است. بر اساس نظر مارکس، جهان انسانی، یعنی همه نماد ها و نمود ها، اشکال آگاهی و نهادهای اجتماعی تاریخی، با همه اشکال و صور مختلف آن، صرفا محصول و برایند عمل و کار انسانند؛ جلوه ها و تبلوراتی که در هر مرحله از تاریخ به گونه ای عینیت یافته و مختصات هر دوره تاریخی و اجتماعی را شکل داده است. این نوشتار، ضمن تقریر اجمالی نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس، سعی دارد مهم ترین مفروضات انسان شناختی آن را مورد بررسی تحلیلی و انتقادی قرار دهد.
ملخص الجهاز:
روشن است که هر اندازه مدیریت احساسی منجر به این شود که افراد همیشه خوب به نظر برسند، کار سختتر درک جهان حسی، بهمثابۀ کل فعالیت حسی زندۀ افرادی که آن را تشکیل میدهند موفق نمیشود» (مارکس و همکاران، 1389، ص 302)؛ زیرا از دید مارکس، انسان و همة هستی او، مجموعۀ درهم تافتهای از روابط اجتماعی است.
بیگانگی سرمایهداری از دید مارکس، از این حقیقت ناشی میشود که تولید مشخصه انسانی بودن خود؛ یعنی تولید انسان برای انسان را از دست داده است؛ یعنی هر کس برای خود نه برای دیگری تولید میکند؛ و بین منافع خاص هر فرد، با منافع کلی اجتماعی شکاف ایجاد شده است.
بیگانگی سرمایهداری از دید مارکس، از این حقیقت ناشی میشود که تولید مشخصه انسانی بودن خود؛ یعنی تولید انسان برای انسان را از دست داده است؛ یعنی هر کس برای خود نه برای دیگری تولید میکند؛ و بین منافع خاص هر فرد، با منافع کلی اجتماعی شکاف ایجاد شده است.
اما جامعه آینده که بر مبنای انقلاب پرولتاریا به وجود خواهد آمد، چگونه جامعهای است؟ مارکس در دستنوشتههای اقتصادی فلسفی 1844، «کمونیسم» را معمای پاسخیافتة تاریخ معرفی میکند: «کمونیسم، فرارفتن ایجابی از مالکیت خصوصی، بهمثابۀ ازخودبیگانگی و در نتیجه تملک واقعی ذات انسانی توسط آدمی و برای خود آدمی است» (مارکس، 1377، ص 169).
اما جامعه آینده که بر مبنای انقلاب پرولتاریا به وجود خواهد آمد، چگونه جامعهای است؟ مارکس در دستنوشتههای اقتصادی فلسفی 1844، «کمونیسم» را معمای پاسخیافتة تاریخ معرفی میکند: «کمونیسم، فرارفتن ایجابی از مالکیت خصوصی، بهمثابۀ ازخودبیگانگی و در نتیجه تملک واقعی ذات انسانی توسط آدمی و برای خود آدمی است» (مارکس، 1377، ص 169).