ملخص الجهاز:
"گفت:اونجا چه خبره؟کجا رو نگاه میکنی، حسینی؟حسینی با حرکت چشمهایش تمنایی را نشان داد که سرش را گذاشته بود رو میز.
حسینی گفت:خانم اجازه، داره گریه میکنه.
دست تمنایی را گرفت و تا کنار میز دنبال خود کشید.
تمنایی گفت:خانم اجازه، از خدا بخوام، مامانمو برمیگردونه؟نمیدونم.
تمنایی تکیه داده بود به دیوار و عکس مادرش را تماشا میکرد.
مامانم گفت اگه دستتو از رو پیشونیم برداری، من میمیرم، شاپور جونخب، اون از دست تو امنیت خاطر...
از پلهها که بالا میرفت، برگشت تمنایی را نگاه کرد که کف پاش را تکیه داده بود به دیوار و داشت به غازی گاز میزد.
خانم شمس جلو دفتر ایستاده بود گفت:بیخود اشکهاتو خرج نکن.
خانم شمس گفت:مادره گریهش گرفت.
خانم شیخی گفت:صبر کنین همه بیان تا براتون بگم چی شده.
رفت طرف حیاط و از رو پلهها به تمنایی اشاره کرد بیا.
گفت: خانم شمس تلفنی با مادرت صحبت کرده."