خلاصة:
سوبژکتیویسم به مثابۀ یک طرح معرفتشناختی، از مؤلفات بنیادین تفکر مدرن شناخته میشود. این طرح با کوژیتوی دکارتی و تلقی انسان به عنوان «جوهر اندیشنده» پایهگذاری شد و با فلسفة استعلایی کانت و اعطای نقش خودبنیادی به بشر در عمل شناخت اهمیتی بیمانند در معارف بشری دوران جدید یافت. اما با آغاز قرن بیستم و تغییرات پارادایمیکی که در فلسفه رخ داد، اندیشههایی پدیدار شد که طرح سوبژکتیویسم، این بنیاد مستحکم تفکر مدرن را با چالشهای جدی مواجه کرد. در این میان، ویتگنشتاین یکی از فیلسوفانی است که در فلسفة خود بیشترین کوششها را در جهت گذار از این طرح به انجام رسانده است. این نوشتار میکوشد ضمن نسبتسنجی فلسفة متقدم و متأخر ویتگنشتاین با سوبژکتیویسم مدرن، نشان دهد که کوششهای ویتگنشتاین در هر دوره، تا چه حد در گذار از طرح سوبژکتیویسم کامیاب بوده است. بر همین اساس، بخش نخست مقاله با خوانش استعلایی از رسالۀ منطقی- فلسفی نشان خواهد داد که ویتگنشتاین در عین تلاش برای کنار گذاشتن طرح سوبژکتیویسم همچنان پایبند روش سوبژکتیویستی، کانت است و بخش دوم نیز ضمن اشاره به روش بدیع ویتگنشتاین در پرداختن به مسائل فلسفی، چگونگی گذار از سوبژکتیویسم را در اندیشه متأخر او واکاوی خواهد کرد.
ملخص الجهاز:
اما تأکيد ما بر اين که چنين رويکردي (خوانش استعلايي از رساله ) را در مواجهـه بـا رساله اتخاذ کنيم از آن رو است که ايـن رويکـرد زمينـه اي را فـراهم مـيآورد کـه مـا ميتوانيم در آن نسبت ويتگنشتاين با سوبژکتيويسم را به نحو شايسته تري مورد ارزيـابي قرار دهيم ، زيرا سوبژکتيويسم نيز اساسا طرحي است که از تلاش براي تبيين چگـونگي امکان شناخت و پرداختن به شرايط لازم و ضروري آن برآمده اسـت .
در تشـريح ايـن مطلب ميتوان افزود که هم ريختي منطقي ميان ساختار زبان و ساختار جهـان اگـر چـه امري مستقل از سوژه است و اگر چه صورت تصويري به مثابۀ يک شرط که امکان بيان گزاره هاي معنادار را فراهم ميآورد برخاسته از سوبژکتيويته نيست ، اما تنسـيق و ترتيـب دادن گزاره ها در زبان همواره از منظر يک سوژه صورت ميگيرد.
بنابراين در نظام فکري ويتگنشتاين متقدم ، سوژة متافيزيکي به عنوان مـرزي کـه کليت جهان را در ميگيرد و بدين وسيله هم چنين مرزي براي معناداري و بيمعنـايي در زبان مشخص ميکند، شرطي براي امکان سخن معنادار گفتن است .
زيرا ويتگنشـتاين در رسـاله بـر ايـن عقيـده ميرود که معناداري امري است که صورت تصويري مشترک ميان جهان و زبـان آن را ممکن ميکند و همواره از منظر يک سوژة متافيزيکي يا مـن فلسـفي کـه جهـان را در کليت آن مينگرد در يک گزاره ترتيب داده ميشود.