ملخص الجهاز:
"اصلا چرا راجع به آن حرف می‌زنم،حالا که دیگر حوصلهء تاجر شدن هم ندارم،بیش از هر چیز دلم می‌خواهد در رختخواب دراز بکشم و در رؤیا فرو بروم،آنوقت با خود حساب می‌کنم که برای ساختن پلی به این عظمت یا ساختمانی به این بزرگی چند هزار روز باید کار کنند.
دیگر اعصاب برای آدم می‌ماند؟ اما در یک چنین جایی دست به دزدی نمی‌زنم،اگرچه گاهی خیلی ساده است،اما اعصاب برایم نمانده، قطارهای زیادی آمدند،مال من هم آمد،با رسیدن این قطار با وضوح کامل ارنست را دیدم که زیرچشمی مرا می‌پایید.
و اما ما:در تراموا همچنان می‌رفتیم و کرایه خود به خود افزایش می‌یافت،تازه برای بار بزرگ و سنگینی که همراهمان بود نیز باید اضافه بار می‌دادیم:برای این تودهء به سنگینی سرب و پر از هیچ که دنبال خود می‌کشیدیم،و حالا:خیل کنترلچی بلیت.
نمی‌دانم چه شده اما باید بگویم که آنوقت‌ها بیشتر از او خوشم می‌آمد،آنوقت‌ها که کسی را برای نداشتن پنج فینیک از خود نمی‌راند،اما حالا یک کاسبی درست و حسابی راه انداخته و کاسبی کاسبی است.
با تعجب از اهالی ده پرسید:آیا اینجا مرده وجود ندارد؟دهاتیها در جوابش گفتند:مردن یعنی چه؟مرد در حالی که انگار به بزرگترین کشف دنیا نایل شده است پرسید: -در میان شما فرد پیر و آنچنان مسنی دیده نمی‌شود،در روستای شما انسانها بعد از اینکه از آنها سنی گذشت به کجا می‌روند؟اهالی ده با خنده پاسخ دادند: -آها،بلی،از پشت این کوه صدایی می‌آید و یکی از ما را به نام فرا می‌خواند صاحب نام به طرف صدا می‌رود و دیگر بازنمی‌گردد!"
(
, 
, 
)
