خلاصة:
حُسن طلب، از آرایه های ادبی است که نیاز و خواسته ای را با شیوهی نیکو و اثرگذار برای شنوندهی خویش بیان می نماید؛ این آرایه ادبی به عنوان یک متغیّر در بدیع معنوی، بر پایهی نیاز، نوع تقاضا و جایگاهِ مخاطب، بهگونههای متفاوتی در قالبهای شعری پدیدار میگردد و در مرکز آن طلب به عنوان یک سخن هدفمند نمود دارد. اجزای سازندهی بافت شعر، همچون واژگان و زبان، تصویر،آهنگ کلام، عاطفه، لحن و جایگاه سخن که موجب حُسن آن می شوند، با تأثیرپذیری از عواملی مانند شخصیّت شاعر، سبک شعری، نوع مخاطب، مطلوب یا خواستهی شاعر، شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حاکم برجامعهای که شاعر درآن زندگی میکند، سبب بیان طلب میشوند؛ این نکته در تعاریف کتابهای پیشین بدیع و بلاغت نیامده است. این مقاله با بررسی، نقد و تحلیل تعاریف موجود درمنابع بلاغی، بر پایهی شیوههای استفادهی شاعران ازحسن طلب، تعریفی نوین با دیدگاهی تازه، از این آرایه، ارائه کرده است.
Abstract<br /> <br /> Beauty of demand is a type of effective expression and literary figure with a content of please which has certain audience. This literary figure, as a variable of spiritual excellence, is expressed in different kinds of poetic formats based on certain characteristics such as need, type of pleading and audience. Demand, as an aimful word, is the core of this literary figure. In one side, the constitutive elements of poetry such as terms and language structure, image, music and rhythm, feeling and emotion, and the tune and place of a word giving it beauty, influenced by factors such as poet’s character, poetic style, audience kind, poet’s purpose, and the social, political, and economic conditions wherein the poet lives, somehow lead to the demand expression which cannot be covered in terms of the mentioned definitions in books on rhetoric and exquisite. A novel definition of this figure is represented in this paper, along with the survey, analysis and criticism of current definitions in the mentioned books based on the forms used by poets for beauty of demand.
ملخص الجهاز:
از سوی دیگر، از آن جا که قرن چهارم و پنجم (دوره ی سامانی و غزنوی)از نظر بازار شعر و شاعری و صله دادن و گرفتن ، یکیاز پربارترین اعصار شعر فارسی بوده و شاعران ، روزگار بهتری نسبت به دوره های بعد میگذرانده اند و رودکی، آن دوره را به «حال خوب » تعبیر میکند، نیاز چندانی به کاربرد این آرایه نداشته اند و از همین جاست که «رادویانی» آوردن طلب را در شعر، جزو بلاغت نمیداند: ز اولیــاش پراکنده نیز هشت هزار به ن رس د بد ن رووقدت ک،ی،ح٢ا١٣٨خ:و٨٥ب ٤ آ)ن بود در دوره ی سلجوقی و خوارزمشاهی، به دلیل آشفتگیهای سیاسی و اقتصادی، کاربرد این آرایه در شعر، گسترده تر میشود و به همین سبب ، صاحب حدائق السحر-که خود از شاعران خوارزمشاهی بوده و طعم نابه سامانیهای آن روزگاران را چشیده -حسن طلب را یکی از دلایل استواری سخن میداند؛ هرچندکه رودکی هم در آن روزگار به سامان ، در دوره ای از شاعری خویش ، ظاهرا «زهر تلخ طلب » را چشیده است : کسان کــه تلخی زهر طلــب نمیدانند تــرش شونـد و بتابند رو ز اهل سؤال تو را که می شنوی، طاقت شنیدن نیست مرا که میطلبـم خود چگونه باشد حال (همان :٤٩٣) در قرن هشتم نیزکه چندی از چیرگی مغول میگذرد و شاعران به سبب کساد بازار شعر و شاعری، به هجو و تهدید ممدوحان وخودستایی و دیگرستیزی روی میآورند، «الحلاوی» آن گونه تعریفی را برای حسن طلب ، بیان میکند؛ بنابراین با مقایسه ی نمونه های زیر از سروده های حسن طلب در دوره های مختلف ، این گفته آشکارتر میشود: آفریــن و مـــدح ســـود آیـــد همی گـــر بــه گنــج اندر زیان آید همـی (همان :٥١٢) گفتم که به مدحت تو خورشید شوم نی آنکـــه چو گل آیم و چون بید شوم نومیــد، دلیـــر باشـــد و چیره زبان زنهـــار چنــــان مکـــن که نومید شوم (وطواط ،٧٦١:١٣٣٩) نشوم من ز تو خرسند به تحسینی و بس که گر احسنت نگویی تو،چو تو صد گویند تو مرا لایق این خدمت ، تشریفی ده زآن که تحسین تهیام دگران خود گویند (جمال الدین اصفهانی،٤٠٥:١٣٦٢) مقصود ز احسان ، درم و دینار اســــت چندم دهی امید، زرم در کـــــار است از بخشش اگر وعده ، امیـد است تو را امیـــد بــــه دولــــت شما بسیار است (سلمان ساوجی،٦٢٨:١٣٧٦) ٣.