خلاصة:
این مقاله با هدف کشف ارتباط میان متغیّر اجتماعی جنس و ویژگیهای زبانی داستاننویسان زن، تلاش میکند با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی و براساس الگوی لیکاف، نشانگرهای جنسیتی را در دو رمان اعشقنی از سناء شعلان (بهترین رمان زنانه اردن در سال 2013م) و پرنده من از فریبا وفی (بهترین رمان زنانه فارسی در سال 2002م) بررسی کند. نتایج پژوهش نشان میدهد که در رمان اعشقنی نزدیک به یکچهارم از واژههای رمان از ویژگی زبانی زنانه برخوردار است و زبان زنان در بیش از یکچهارم از واژههای رمان پرنده من نشاندهنده گوینده مونّث است. از آنجا که در هر دو رمان نویسنده، زنی است که درباره زنان مینویسد، بسامد استفاده از واژگان مخصوص زنان در نوشته آنها زیاد است. از دیگر ویژگیهای زبان زنان در این رمانها استفاده از تصویرگری دقیق و جزئینگر و بهرهگیری از رنگواژههای متعدد است. زنهای هر دو رمان به دلیل اعتماد بهنفس کمی که حاصل زیستن در جامعههایی مردسالار است از تردیدنماها، تشدیدکنندهها و تقریبنماهای بیشتری استفاده میکنند و از طریق پرهیز از بهکارگیری دشواژهها و استفاده از درخواستهای غیرمستقیم، زبانی مودبانه را برای گفتگوهای خویش برمیگزینند که نشانگر ساختارهای زبانی گویندگانی محتاط و فرودست است.
ملخص الجهاز:
انسانها زبان را تنها براي انتقال افکار و احساساتشان به کار نميبرند؛ بلکه «به گونه اي از آن استفاده ميکنند تا بتوانند ارتباطشان را با يکديگر بخوبي توصيف کنند و به خود هويت بخشند» (١ :١٩٩٠ ,Fasold) بر اين اساس ، زبان همواره تحت تأثير اجتماع است و با پديده هاي اجتماعي پيوندي ناگسستني دارد (عفيفي، ١٩٩٥: ٦)؛ اين ارتباط تا حدي است که «برخي از زبانشناسان ، تأثير جامعه و تحولات آن را بر زبان ، بيشتر از تأثير زبان بر جامعه ميدانند» ( ,Trudgill .
٢-١ ضرورت و اهميت پژوهش باتوجه به هماننديهاي فراوان ميان زبان عربي و فارسي، که برخاسته از رابطۀ دوسويۀ فرهنگ و زبان آنهاست (وافي، ٢٠٠٤: ١٢٩) و باتوجه به اينکه هدف اصلي مطالعات تطبيقي «فراهم آوردن روشي است که آثار ادبي به ياري ديگر دانشها عميقا موشکافي شود» (٥ :١٩٦٩ ,Aldridg)، بررسي آثار اديبان زن در اين دو زبان در بررسي و تقابل جامعه شناسي دو ملت تأثير مستقيم دارد و دريچۀ ديگري براي نشاندادن پس زمينه هاي ارزشي، ارتباطات بينافرهنگي و درک نقاط اشتراک و افتراق خرده فرهنگهاي اين دو زبان را خواهد گشود.
«اين بعد تصويرگري را نويسندگان واقعگرا براي بيان واقعيت مورد استفاده قرار ميدهند» (فتوحي، ١٣٨٦: ٥٢)؛ بخش ديگر به منظور آفرينش ادبي به کار ميرود و با شگردهايي چون تشبيه ، تشخيص ، استعاره و کنايه ايجاد ميشود و «حاصل کشف رابطه ميان دو يا چند امر است که به ظاهر ارتباطي با هم ندارند و اين ارتباط فقط در خيال اتفاق ميافتد» (همان ).