خلاصة:
یکی از دیدگاههای بنیادین کریشنا مورتی ـ بهمثابة اندیشهای که میتوان باورهای او را بر مبنای آن سامان داد ـ در این عبارت خلاصه میشود که حقیقت، نامتناهی و بیحد است؛ ناگزیر نمیتوان آن را در قالب معین و بهگونة ایدئولوژیک تبلیغ کرد. بر همین اساس، مسئلة این مقاله بررسی و تحلیل انتقادی این ادعا خواهد بود و به این منظور نخست در مقام بررسی محتوا، این ادعا را در قالب دو گزاره بررسی خواهیم کرد: 1. اگر حقیقت، ماهیتی یکسره نامتناهی دارد، ناگزیر هیچگونه راهی به سوی آن وجود ندارد؛ 2. از آنروی که مسیر معینی برای رسیدن به حقیقت وجود ندارد، ناگزیر نمیتوان حقیقت را در قالب توصیة استاد و بهگونة ایدئولوژیک تبلیغ کرد. سپس در مقام تحلیل انتقادی این دیدگاه، از دو منظر سخن خواهیم گفت: نخست در مقام بررسی ماهیت سعادتگرایی؛ به این معنا که لایتناهی بودن حقیقت و تاکید بر کسب سوبژکتیو آن، مستلزم انکار نقش استاد نیست؛ و دیگری بیان پارادوکس نهفته در ادعای مورتی؛ بدین عبارت که این ایده جامع نفی و اثبات بوده و تشبه امر (خلط مبحث) نیز در آن رخ داده است.
One of the Krishnamurti's fundamental views is summarized in this statement, "The truth is infinite and unlimited; inevitably, it cannot be propagated in the form of a definite and ideological form. Accordingly, the critical analysis of this claim is the main issue of this paper, which has examined this claim in two propositions, 1. If the truth is of an infinite nature, there is no way to be comprehended. 2. Because, there is no definite way to reach the truth, it cannot be propagated in the form of a teacher's advice or ideology. Analyzing this view, we refer to two points, first, given the nature of happiness, the infinite nature of the truth and its subjectivity do negate the role of master. The second point is that, there is a paradox in Murti's claim, because his idea contained the negation and proof and a kind of confusion.
ملخص الجهاز:
سپس در مقام تحلیل انتقادی این دیدگاه، از دو منظر سخن خواهیم گفت: نخست در مقام بررسی ماهیت سعادتگرایی؛ به این معنا که لایتناهی بودن حقیقت و تأکید بر کسب سوبژکتیو آن، مستلزم انکار نقش استاد نیست؛ و دیگری بیان پارادوکس نهفته در ادعای مورتی؛ بدین عبارت که این ایده جامع نفی و اثبات بوده و تشبه امر (خلط مبحث) نیز در آن رخ داده است.
البته هر انسانی حقیقت و مسیر سعادت را در رابطه با خویشتن و در برخورد با مجموعة قضایا و پدیدههای زندگی کشف میکند؛ چنانکه علامه طباطبایی سعادت هر چیزی را در رسیدن به خیر وجودش خلاصه میکند (طباطبایی، 1372، ج11، ص28) و بر مبنای رسیدن به خیر وجودی است که روابط خود با پدیدهها را سامان میدهد؛ اما این طریقة کشف حقیقت نیز به معنای انکار نقش معلم و سیستم تلقی نمیشود؛ چرا که شخص همواره با تصور و تصدیق عقل خویش حقیقت را کشف و از آن پیروی میکند.
حال اگر شخص دومرتبه موفق نشد و خواهان کمک مورتی شد، وظیفه چیست؟ بدون شک، مورتی به توضیح بیشتری میپردازد و این توضیحات را همواره تبیین میکند؛ چنانکه فلسفة کتابها و سخنرانیهای بسیار مورتی نیز همین بوده است؛ اما بهراستی، توضیحات مبسوط مورتی به چنین شخص و پرسشگران دیگر، بهمثابة ارائة یک طریق کلی قلمداد نمیشود؟ آیا کریشنا مورتی خود در قامت یک معلم ظاهر نشده است؟ آیا ارائة این توضیحات بهمنزلة بیان یک راه از پیش تعیینشده نیست؟ بهنظر میرسد پاسخ به این سؤالات، یکسره مثبت است.