خلاصة:
در مباحث کلامی بحث از وجودشناسی صفات بهخصوص رابطه ذات و صفات الهی مسئله بسیار مهم و اختلافانگیزی است. در این مقاله دیدگاه عالمان امامیه را در مدرسه بغداد - به دلیل تاثیر جدی آنان در کلام امامیه و تاثیر و تاثرات کلام امامیه و معتزله در این دوره - درباره این مسئله بررسی کردهایم. همه متکلمان امامیه در مدرسه بغداد همچون معتزله صفات زائد بر ذات را انکار میکردند؛ با این همه در پذیرش نظریه احوال که ابوهاشم جبایی مطرح کرده بود، بین آنان اختلاف بود. اگرچه شیخ مفید در این مسئله آشکارا با نظریه احوال ابوهاشم مخالفت کرد، سید مرتضی همسو با معتزلیان پیرو ابوهاشم مانند قاضی عبدالجبار نظریه احوال را پذیرفت. دیگر متکلمان مدرسه بغداد مانند شیخ طوسی و کراجکی موضعی همراه با تردید در این مسئله در پیش گرفتند.
ملخص الجهاز:
همه متکلمان امامیه در مدرسه بغداد همچون معتزله صفات زائد بر ذات را انکار میکردند؛ با این همه در پذیرش نظریه احوال که ابوهاشم جبایی مطرح کرده بود، بین آنان اختلاف بود.
یا آنطور که ابوعلی جبایی گفته است، خداوند ذاتاً مستحق این صفات است (لذاته) یا آنطور که ابوهاشم گفته استحقاق این صفات به دلیل حالتی (نظریه احوال) است که خداوند در ذاتش دارد (لما هو علیه فی ذاته)؛ چراکه در غیر این صورت باید معتقد باشیم این صفات را فاعلی دیگر به خداوند اعطا کرده و این نیز فرض باطلی است.
وی مشابه همین دلایل را برای ازلی و نفسانیبودن علم الهی مطرح میکند و سپس نتیجه میگیرد اگر خداوند ذاتاً از ازل عالم و قادر باشد، میتوان نتیجه گرفت ذاتاً حی نیز بوده است؛ زیرا این دو صفت تنها در موجود حی وجود دارد (همان: 64).
بر اساس آنچه از متکلمان امامیه در بغداد نقل کردیم، معلوم شد که همه متکلمان این مدرسه منکر صفات زائد بر ذاتاند؛ البته اینکه دیدگاه آنان در این بحث چیست و اینکه آیا به نظریه عینیت یا نیابت یا احوال معتقد بودهاند، مسئلهای است که در پایان مقاله به تبیین و توضیح آن خواهیم پرداخت.
دوم اینکه شواهدی نیز به نفع این دیدگاه در آثار او موجود است؛ برای مثال وی در بحث از چگونگی استحقاق خداوند به صفات پس از رد همه دیدگاههای موجود، چنین میگوید: «إذا بطلت أقسام المعاني كلّها لم يبق إلّا أن يكون مستحقّا لها لذاته أو لما هو علّة (عبارت صحیح علیه است) في ذاته» (سید مرتضی، ۱۳۸۱: 138).