خلاصة:
امروزه یکی از چالشهای تحقیقات دانشگاهی حوزة زبان و ادبیات، بسامد استفاده از نظریه در
پژوهشهای بنیادین در حیطة نقد نظری و عملی است. موافقان چنین رویکردی بهسبب
نظاممندی و انسجام و ماهیت میان رشتهای نظریهها لزوم چنین ابزارهای بازخوانشی را برای
تحقیقات ادبی، پابهپای پژوهشهای ادبی جهان غرب لازم و ضروری میدانند و مخالفان چنین
رویکردی بر کلیشهای بودن، تصنعی،سطحینگری، تقلیلگرایی و غربزدگی چنین
پژوهشهایی اصرار دارند و با سیاست نفی نظریهگرایی، بازگشت به شیوههای نقد سنتی
گذشتگان یا پیشگامان بنام این عرصه راء واجب و مستفیض میشمرند. نگارنده معتقد است در
تقاطع دو آرای یادشده، میتوان راهی معتدل و میانه جست؛ لذا این جستار به شیوة توصیفی-
تحلیلی به این نکته تاکید میکند که ضمن پرهیز از هرگونه افراط و تفریط در توجه به
پژوهشهای نظریهمحورء دو کلانچاره برای بازخوانی متون ادبی، تلفیق روشهای علمی و
میانرشتهای در تحلیل و ارزشگذاری متون ادبی از یک سو و آشنایی عمیق با اصول و مبانی
نظریه پردازی و رویکردهای فلسفی برای تولید نظریههای بومی و سازگار با جهانبینی حاکم بر
متون ادب فارسی از دیگرسو است.
ملخص الجهاز:
به اعتقاد ما تولید نظریۀ ادبی بومی به کمک پشتوانۀ نظام ادبی و فلسفی در ایران به معنی این نیست که حتما بپذیریم آفرینش آثار ادبی کلاسیک فارسی بر پایۀ نظریه های بومی از پیش موجود آفریده شده است ؛ لذا زاویۀ نگاه ما بیش از اینکه تاریخی باشد و ناظر بر امکان آفرینش اثر ادبی خلاق بر اساس الگویی خاص نظری، بیشتر به نقد ادبی و خوانش نظام مند آثار ادبی در دورٔە معاصر معطوف است ؛ یعنی برای خوانش دقیقتر آثار ادبی فارسی میتوان با دقت در ساختار زبانی و فرمیک و محتوایی آنها و آگاهی از شیوه خلاقانۀ نظریه پردازی و نظام متکی به آن به خلق نظریه های ادبی خودبنیادی دست زد که بیش از اینکه برآمدٔە از متن جامعۀ غربی و جهان شناختی او باشد، برآمده از بافت و جهان نگری خاص ایرانی باشد که در نقد متون ادبی و بازخوانش نقادانه آن به کار گرفته شود و اگر ظرفیت جهانشمول داشته باشد، مانند نظریه های ادبی غربی در نقد ادبی دیگر آثار جهانی نیز به کار آید؛ مثلا اگر بپذیریم که شاهنامۀ فردوسی شاهکار بزرگ حماسی در جهان است با کشف دلایل شاهکار بودن آن بتوان نظام فلسفی یا نظری خاص آن را کشف و استخراج کرد تا بنای تحلیل و نقد دیگر متون حماسی قرار گیرد.