خلاصة:
منظر، نمونهای از دیدگاه صریح رابطهی انسان با خود و جهان پیرامون او در طول تاریخ است؛ به شهر و زمین بهعنوان مکانی برای زندگی و مکانی مبهم از حافظهی جهان. آنچه که امروز در محیط ما میگذرد چیزی جز رابطهی بستر طبیعی و مردمانش طی زمان نبوده و این رابطه منجر به درک تمامی اتفاقاتی میشود که در آن رخ میدهد. منظرباستانی، بستری از طبیعت در جوامع انسانی است که در طول زمان بهواسطهی فعالیتهای بشری تغییر یافته و شکل گرفته است. منظری که حاصل تلفیق فعالیتهای انسان و طبیعت است و این مناظر نمایانگر تکامل جوامع بشری طی زماناند که در اثر بازدارندههای فیزیکی، ویژگیهای محیط طبیعی و عوامل درونی و بیرونی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خلق شدهاند. آنها نشانههای متنوعی از اثرات متقابل انسان و محیط طبیعی را دربر میگیرند و شامل منطقهی جغرافیایی با فردی خاص یا یک فعالیت یا واقعهی تاریخی مرتبط شده میباشند؛ بطوریکه بیانگر رابطهی متعادل بین فرهنگ و طبیعت است. در این مقاله، مسئلهی اصلی نحوهی خوانش مناظر باستانشناسی است. هدف دستیابی به تکنیکهای خوانش منظر است، که نیاز به توضیح مفاهیم و روششناسی، با استفاده از کار نظری و تجربی دارد. از اینرو مشاهده و درک تاثیرات فرهنگی گذشته در تکامل قلمرو و سازگاری گروههاییست که در آنجا زندگی میکردند، میباشد. در اصل این تکامل فرهنگی به درک برخی از عناصر، که حاصل تغییرات در گروههای فرهنگی مرتبط با محیطزیست و تاثیر آن در منظر بوده، مورد توجه قرار میگیرد. مهمترین پرسش، چگونگی خوانش این مناظر است و اینکه چگونه میتوانیم با تحلیل ساختار لایههای اکولوژیکی و ادراکی به متدی برای بازسازی و درنهایت خوانش مناظر باستانشناسی دستیابیم؟ براساس این سلسلهمراتب، روش شناخت صحیح ارزشهای منظر، شناسایی و بررسی مولفههای سازندهی منظر، تشخیص اولویتها و بررسی ارتباطات میان آنها، درنظر گرفتن منطقهی باستانی و محیط پیرامونش بهعنوان یک کل منسجم، توجه به اجزای محیطی، مانند: پوشش گیاهی، حیاتوحش جانوری، عناصر مصنوع بشر، جامعهی محلی و فعالیتهایشان، بههمراه شناخت لایههای ادراکی (بهکارگیری حواس) و نیز تجزیه و تحلیل اجزاء با درنظر گرفتن یک کل همگن و... با توجه به مکان و زمان باید مدنظر قرار گیرد.