خلاصة:
هدف پژوهش حاضر بررسی زمینهها و ریشههای اجتماعی شکلگیری تئوری ولایت در اندیشهی متصوفه و تشریح مختصات آن در نگاه عارفان عصر ایلخانان (قرن هفت و هشت هجری) است. در این راستا، با روش توصیفی-تحلیلی مختصات صورت اولیهی اندیشهی ولایت از دیدگاه افرادی چون حکیم ترمذی بررسی شده و نیز تلقی متصوفهی عصر ایلخانان از مفهوم ولایت صوفیانه و فرآیند استحالهی ولایت صوفیانه از وجه باطنی به وجه ظاهری و سیاسی مورد بررسی قرار گرفته است.
ملخص الجهاز:
در این راستا، با روش توصیفی-تحلیلی مختصات صورت اولیهی اندیشهی ولایت از دیدگاه افرادی چون حکیم ترمذی بررسی شده و نیز تلقی متصوفهی عصر ایلخانان از مفهوم ولایت صوفیانه و فرآیند استحالهی ولایت صوفیانه از وجه باطنی به وجه ظاهری و سیاسی مورد بررسی قرار گرفته است.
در تصوف، بیشتر وجه باطنی ولایت مطمح نظر است؛ یعنی تصرف در خلق به اذن حق، که باطن نبوت است (همان)؛ کسانی به این مقام نایل میشوند که خدا ایشان را به دوستی و ولایت خویش مخصوص کرده و آنها را والیان ملک خویش قرار داد و از متابعت نفسشان رهانیده است (زرینکوب، 1364، ج1: ص 190).
مقالهی حاضر میکوشد ابتدا مختصات صورت اولیهی اندیشهی ولایت را (که توسط افرادی چون حکیم ترمذی مفصلبندی شده است) بررسی کند؛ سپس تلقی متصوفهی عصر ایلخانان از مفهوم ولایت صوفیانه را شرح داده و در نهایت با اتخاذ مشی گفتمانی و توجه به "چگونگیها" و "برونبودگی" (تمرکز بر ظاهر اشیا و امور)، فرآیند استحالهی ولایت صوفیانه از وجه باطنی به وجه ظاهری و سیاسی را توضیح دهد.
مهمترین مسألهی ترمذی این است که "با وجود پیامبران، چه نیازی به اولیا هست؟" از نگاه وی، خداوند "ولی" را برمیگزیند تا حجتی باشد در برابر خلق و اثبات نادرستی سخن فرشتگان در سورهی بقره که آفرینش انسان را بهصلاح نمیدانستند و معتقد بودند ظلم میکند و خون میریزد (ترمذی، 1412ق: ص 118).
خود مولانا نیز اگرچه از شیوخ سرآمد تاریخ تصوف است، هیچ سودای سیاسی ندارد، ولی مورد توجه اصحاب قدرت است.