خلاصة:
افغانستان به عنوان دولت حائل میان روسیه و اقیانوس هند و راه ترانزیت کالا از جنوب آسیا به آسیای مرکزی و اروپا از دیرباز در نظریات ژئوپلتیک اهمیت ویژهای داشته به طوری که مورد توجه قدرتهای زمان بوده است. با طرح دکترین انزواگرایی توسط مونروئه در سال 1823، آمریکا تا جنگ جهانی اول وارد تحولات بینالمللی نگردید. با خروج ایالات متحده آمریکا از انزواگرایی و ورود به صحنه نظام بینالملل، این کشور نیز نه تنها با پی بردن به شاخصههای مادی ژئوپلتیک افغانستان، سیاستهای خود را در این منطقه تنظیم نموده، بلکه با تکیه بر جنبههای نوین ژئوپلتیک اهمیت مضاعفی به افغانستان بخشیده است. این پژوهش سیاست خارجی آمریکا نسبت به افغانستان را بر اساس شاخصه های ژئوپلتیک در دورههای مختلف مورد بررسی قرار داده و نشان خواهد داد که آمریکا برای حفظ جایگاه خود در افغانستان از یک سو و رهایی از مفهوم استعمار سنتی کشورها مبتنی بر مولفه های جغرافیایی و اقتصادی ژئوپلتیک از سوی دیگر، به خلق مفهوم هارتلند ایدئولوژیک منطبق بر افغانستان پرداخته است.
Afghanistan as a buffer state between Russia and the Indian Ocean and the
transit route of goods from South Asia, to Central Asia and Europe in long
time have had a special significance in geopolitical theories that great powers
have focused on it. The doctrine of isolationism by Munroe in 1823, US did
not entered to the international system until World War I. Departure from
isolationism policy United States of America and entrance into the
international system, this country has set its own policies in Afghanistan not
only to realization the Afghanistan geopolitical material components, but also
based on new aspects of geopolitical. This research examines foreign policy of
United States of America in Afghanistan based on geopolitical characteristics
in different periods and it shows that U.S. for maintenance its position in
Afghanistan on the one hand, and liberation from traditional colonial concept
label based on economic and geography components geopolitics on the otherhand, created Ideological Heartland concept
ملخص الجهاز:
سير تحول سياست خارجي آمريکا نسبت به افغانستان بر اساس نظريات ژئوپلتيک ∗ دکتر محمدجعفر جوادي ارجمند دانشيار دانشگاه تهران مائده کريمي قهرودي دانشجوي دکتري علوم سياسي (مسائل ايران ) دانشگاه تهران محسن اخباري دانشجوي دکتري و پژوهشگر جامعه المصطفي چکيده افغانستان به عنوان دولت حائل ميان روسيه و اقيانوس هند و راه ترانزيت کالا از جنوب آسيا به آسياي مرکزي و اروپا از ديرباز در نظريات ژئوپلتيک اهميت ويژه اي داشته به طوري که مورد توجه قدرت هاي زمان بوده است .
اين پژوهش سياست خارجي آمريکا نسبت به افغانستان را بر اساس شاخصه هاي ژئوپلتيک در دوره هاي مختلف مورد بررسي قرار داده و نشان خواهد داد که آمريکا براي حفظ جايگاه خود در افغانستان از يک سو و رهايي از مفهوم استعمار سنتي کشورها مبتني بر مولفه هاي جغرافيايي و اقتصادي ژئوپلتيک از سوي ديگر، به خلق مفهوم هارتلند ايدئولوژيک منطبق بر افغانستان پرداخته است .
(قاسمي ، ١٣٩٠: ٢٩) در طول نيمه اول قرن بيستم ژئوپلتيک عمدتا به نقش عوامل جغرافيايي در تعيين سياست خارجي کشورها اشاره داشت ، لذا ژئوپلتيک در اوايل دوره شکل گيري يعني بين سال هاي ١٨٧٥ تا ١٩٤٥ به عنوان ابزاري براي کسب قدرت ، موضوع رقابت قدرت هاي استعماري قرار گرفت .
هم چنين ، افغانستان به عنوان کشوري خارج از حوزه ي امنيتي آمريکا که به واسطه همسايگي با کشورهاي مهم و قدرتمند روسيه ، چين ، پاکستان ، ايران و موقعيت استراتژيکي در حوزه نفوذ آنان و نزديکي به منابع انرژي آسياي مرکزي - حوزه خزر- جذابيت هاي خاص ژئوپلتيک را براي آمريکا به وجود آورده بود.