خلاصة:
خروج اسلامی از مهد عربی و آشنایی با همسایگان» حدود اسلام را مستعد اختلاط
فرهنگی نمود» تا این که عبّاسیان در میدان رقابت با امویان؛ آگاهانه به انتخاب سیاست ایرانگرایی
همت گماردند و با درک ضرورت نفوذ مفاهیم ایرانی از طریق واژگان فارسی» عصر اوّل عباسی را
به دفتر ثبت این افتخار مبدل کردند. گرچه در این «نوسازی ادبی» دبیران و مترجمان نیز مشارکت
داشتند» امّا ادیبان به تااسی از عناصر باستانی و با قلم لطافت و زبان حیاتی پویا بدان
بخشیدند. پژوهش حاضر بر آن است تا ضمن اشاره به الزامات اجتماعی خلفا در پذیرش واژگان
ایران زمین» به ثمربخشی آنها در توجه ادبا به مفاهیم باستانی و علاقه به انعکاس نمادهای ایرانی
بپردازد. دست آورد پژوهش مینمایاند که بکارگیری واژگان فارسی» با هدف جبران خحلاء فرهنگی
در خلافت و ضرورت ابقاء مضامین انجام گرفته است. مفاهیمی همراستا با سئن غنی و
حکمت عامپسند که قابلیّت انتقال یافتند. همچنین نشانگر است که واژگانی همسو با طبیعست
شهرنشینی گزینش شده و با همّت ادبا وبه شوق شعراء فقدان عناصر بومی در آنان نتوانست خللی
به ماندگاریشان در کانون مرزهای عربی وارد نماید.
ملخص الجهاز:
الزامات اجتماعی خلفا در توجّه به ادبا و نفوذ واژگان فارسی (عصر اوّل عبّاسي) سعید حمیدی 1 محبوب مهدویان 2 چکیده خروج تمدّن اسلامی از مهد عربی و آشنایی با همسایگان، حدود اسلام را مستعدّ اختلاط فرهنگی نمود، تا این که عبّاسيان در میدان رقابت با امویان، آگاهانه به انتخاب سیاست ایرانگرایی همت گماردند و با درک ضرورت نفوذ مفاهیم ایرانی از طریق واژگان فارسی، عصر اوّل عبّاسي را به دفتر ثبت این افتخار مبدل کردند.
نوشتار حاضر بر آن است تا ضمن اشاره به تدابیر خلفا در توجّه به الزامات اجتماعی، به برخی مصادیق در نفوذ واژگان ایرانی به دفتر ادبيّات عصر اوّل عبّاسي بپردازد.
در این راستا ورود زبان عربی به ایرانِ متمدّن قابل انکار نخواهد بود، امّا به علت ژرفای ادبی و تمدّنی ایرانیان، توجّه عرب به ادبيّات غنی و کهن سرزمین شرقی بسی چشمگیرتر بود.
» (اصفهانی،226:1962) دکتر محمّد غنیمی هلال که خود عرب و از صاحبنظران مسايل ادبيّات تطبیقی است، پس از ذکر نمونههایی دیگر میگوید: «بررسی واژگان فارسی که از دوران جاهلیّت به زبان عربی راه یافته است، این واقعیّت را به خوبی نشان میدهد که آنان از طریق به کار گرفتن کلمات فارسی، نهتنها زبان خود را غنا بخشیدند، بلکه وسعت اطّلاعات خویش و انعطاف پذیری زبان عربی را در استفاده از آن آشکار ساختند.
گروهی نیز چون ابن مقفّع با ترجمه آثار ایرانی پیش از اسلام به عربی، ادبيّات عرب را تحت تاثیر قرار دادند (راثی، 291:1381) بقول زرّین کوب: «بسیاری از شاعران فارسی، نه عرب بلکه ذواللسانین بودند، فارسی و عربی» (زرّین کوب، 160:1369) وی ادامه میدهد: «ادب اسلامی که به عنوان علم ادب خوانده میشود، در اصل عبارت بوده از مجموع اطّلاعات و آدابی که برای یک کاتب درباری لازم بود.