خلاصة:
یکی از مسائل چالشی در مباحث خداشناسی، مبحث وجودشناسی صفات الهی است. در بحث وجودشناسی صفات الهی از کیفیت رابطه ذات الهی با صفات سخن گفته میشود. اشاعره در این بحث، به زیادت صفات بر ذات الهی قائلاند. یکی از ادله مهم اشاعره در این زمینه، قیاس غایب بر شاهد است. در این قیاس، حکم صفات در شاهد، یعنی انسان، به غایب، یعنی خدای متعال نسبت داده میشود. این قیاس با وجود اینکه نوعی قیاس فقهی یا تمثیل است، ولی چون جهت مشابهت یا جامع در آن، علت تامه برای ثبوت حکم در اصل میباشد، دارای اعتبار است. در مقابل، مخالفان اشاعره نقدهایی بر این قیاس وارد کردهاند که البته بیشتر آنها وارد نیستند. ما در این نوشتار با روشی تحلیلی به تقریر این قیاس پرداخته و نقدهای وارد بر آن را بررسی کردهایم. نتیجه اینکه کارکرد این قیاس، تنها در اثبات وجود مبدا اوصاف الهی است و توانایی تبیین کیفیت رابطه این مبادی با ذات الهی را ندارد، و ازهمینرو اگر برای اثبات نظریه زیادت بهکار رود، اعم از مدعا خواهد بود.
A challenging problem in theology is that of the ontology of divine attributes. In ontology of divine attributes, what is discussed is how the divine essence is related to divine attributes. Ash’arīs believe that divine attributes are distinct from his essence. One significant argument they present is the present-absent analogy (qīyās al-ghā’ib bi-l-shāhid). In this analogy, our judgments about the present—that is, humans—are generalized and ascribed to the absent—that is, God. Although this is a kind of jurisprudential qīyās or analogy, it is valid in that the ground of analogy is a full ground of the ascription of the relevant judgments to humans. Opponents of Ash’arīs leveled objections to the analogy, but most of these are implausible. In this paper, we seek to formulate the analogy and examine objections raised against it. We conclude that the analogy can just show the existence of principle for divine attributes, and thus, it fails to account for how the principle is related to the divine essence. Therefore, if the analogy is deployed to substantiate the theory of distinctness of divine attributes from his essence, it would go beyond the scope of the claim.
ملخص الجهاز:
توضیح اینکه قرآن کریم در آیات متعددی به بیان و اثبات اوصاف الهی پرداخته است؛ ازهمینرو الهیدانان مسلمان بر اتصاف خدای متعال به اوصاف کمالی مانند «عالم، قادر، حیّ، مرید، سمیع، بصیر و متکلم» اتفاق نظر دارند؛ ولی آنچه ایشان در وجودشناسیِ صفات الهی اختلاف دارند، وجود مبدأ و منشأ اشتقاق این اوصاف در ذات الهی است؛ بدین معناکه آیا ذات الهی واجدِ صفتهایی مانند «علم، قدرت، حیات، اراده، سمع، بصر و تکلم» هست یا خیر و اگر دارای این صفات است، رابطه آنها با ذات چگونه است؟ بنابراین آنچه که در بحث وجودشناسی صفات الهی مورد گفتوگو است، اولاً وجود داشتن یا نداشتن این صفات در ذات الهی و ثانیاً بر فرض وجود، کیفیت اتصاف ذات الهی به این صفات است.
در تعریف قیاس منصوص العلة گفتهاند که هرگاه کلام شارع در مسئلهای بر علت حکم دلالت کند، خواه به طور صریح و نص یا به طور ظاهر باشد، اگر ما در مواردی که علت موجود است، حکم مزبور را جاری سازیم، چنین قیاسی در اصطلاح «منصوص العلة» نامیده میشود (میرزای قمی، 1430ق، ج3: ص183-184)؛ برای مثال هنگامی که شارع میگوید: «حُرّمَتِ الخَمر لِانَّه مُسکِر»، برداشت ما از این عبارت آن است که خمر حرام است؛ زیرا مسکر بوده و هر مسکری حرام است؛ بنابراین از نظر صاحب قوانین، در قیاس منصوص العلة، تعلیل بهمنزلۀ کبرای کلی است و بنابراین اگر چیزی مسکر بود، ولی نص شرعی بر حرمت آن وجود نداشت، ما از این کبرای کلی بهره میبریم و حکم حرمت را بر آن بار میکنیم؛ ازاینرو چنین قیاسی صحیح خواهد بود (همان: ص185)؛ به بیان دیگر در این موارد، جهت مشابهت یا جامع، علت تامه برای ثبوت حکم در اصل میباشد و ازهمینرو به دلیل وجود این علت تامه در فرع، حکم برای فرع نیز اثبات خواهد شد؛ زیرا تخلف معلول از علت تامهاش محال است؛ بنابراین از نظر فقیهان، تمثیل یا قیاس فقهی در موارد قیاس منصوص العلة معتبر است.