خلاصة:
یکی از اموری که خاستگاه الحاد در جهان غرب شده و از دغدغههای ادیان و مکاتب فلسفی بوده، پاسخ به پرسش شر است. اصلیترین پرسش این است که آیا شرور در مکتب فلسفی حکیم سبزواری و مکتب عرفانی مولوی امری وجودی است یا عدمی؟ اگر امری وجودی است، با خیر محض بودن خداوند و با قدرت و علم الهی حتی با مسئلۀ سنخیت بین علت و معلول چگونه سازگار است؟ حکیم سبزواری، شرور را امر عدمی، ولی مولوی شرور را امر وجودی و عینی (objective) میداند و برای تبیین دیدگاه خود، ابتدا شرور را نسبی میداند نه مطلق، و وجود موجود، به خدا نسبت داده میشود و شرور با واسطه به خدا منتسب هستند، زیرا لازمۀ محدودیت و ماده است، چون موجود وقتی تنزل کند، وجود تنزلیافته، محدودیت دارد و محدودیت و مادیت این تصادمها را دارد و گریزی از آن نیست، آنگاه از توصیف به تجویز میپردازد و پذیرش رنجها را برای تکامل آدمی لازم میداند، نگارنده ابتدا دیدگاه این دو حکیم و عارف را تبیین کرده و به مقایسه و بررسی دیدگاهها پرداخته است و در نهایت نگاه عرفانی مولوی را واقعبینانهتر و به سلامت روان نزدیک میداند.
An issue which has turned to be the origin of atheism in the western world and one of the concerns of religions and philosophical schools is the discussion on evil. The main question is whether evil in the philosophical school of Hakim Sabziwari and the theosophical school of Rumi is an existential or non-existential matter? If it is existential, how is it compatible with the absolute goodness of God and with his power and divine knowledge – or even with the similarity of the cause and the effect? Hakim Sabziwari considers evils as non-existential but Mawlawi considers them as existential and objective. To explain his point of view, Mawalwi deems evils as relative rather than absolute, and the existence of a being is attributed to God. Therefore, evils are said to be attributed to God indirectly because matter is what inflicts limitation on the being. The reason for this is that when a being is degraded, it suffers from limitation, and the problems that ensue are the inevitable results of limitation and materialness. Then, Mawlawi moves from description to prescription and asserts that the acceptance of pains is necessary for the human perfection. The author has first explained the viewpoint of these two wise and mystic philosophers and then has compared and examined the two viewpoints. Finally, he has found that Rumi's mystical stance is more realistic and is closer to mental health.
ملخص الجهاز:
اصلي ترين پرسش اين است که آيا شرور در مکتب فلسـفي حکـيم سـبزواري و مکتـب عرفـاني مولـوي امـري وجودي است يا عدمي؟ اگر امري وجودي است ، با خير محض بودن خداوند و با قدرت و علم الهـي حتـي بـا مسـئلۀ سنخيت بين علت و معلول چگونه سازگار است ؟ حکيم سبزواري، شـرور را امـر عـدمي، ولـي مولـوي شـرور را امـر وجودي و عيني (objective) مي داند و براي تبيين ديدگاه خود، ابتدا شـرور را نسـبي مـيدانـد نـه مطلـق ، و وجـود موجود، به خدا نسبت داده ميشود و شرور با واسطه به خدا منتسب هستند، زيرا لازمۀ محدوديت و ماده اسـت ، چـون موجود وقتي تنزل کند، وجود تنزل يافته ، محدوديت دارد و محدوديت و ماديت اين تصـادم هـا را دارد و گريـزي از آن نيست ، آنگاه از توصيف به تجويز ميپردازد و پذيرش رنج ها را براي تکامل آدمي لازم مي داند، نگارنده ابتدا ديدگاه اين دو حکيم و عارف را تبيين کرده و به مقايسه و بررسي ديدگاه ها پرداختـه اسـت و در نهايـت نگـاه عرفـاني مولـوي را واقع بينانه تر و به سلامت روان نزديک ميداند.