خلاصة:
حسگرایی از ظهور ابتدایی آن در قرن 19 تا اثباتگرایی منطقی در قرن بیستم و تا ابطالگرایی، آثار و آسیبهایی بر علوم روزگار خود داشته است. این آثار و آسیبها در علم اقتصاد، شامل اموری مانند جدایی بخش تجویزی از دانش، تغییر نام اقتصاد سیاسی به علم اقتصاد، تغییر هویت اقتصاد به علمی ابزاری، تأثیر بر انسان اقتصادی، تغییر روش نظریهپردازی و نگارش مقالات علمی، گسترش اقتصادسنجی و بیتوجهی به تاریخ عقاید اقتصادی است. حسگرایی ناخواسته بر نظرات اقتصاددانان اسلامی نیز سایه افکنده و منجر به تلقی خروج نظام اقتصادی اسلام از علم اقتصاد گشته است. این امر موجب نوعی ناسازگاری درونی در جریان علم اقتصاد اسلامی گشته، نظریات اقتصاد اسلامی در بُعد اثباتی و تجویزی با ابزارهای تحلیلی اقتصاد متعارف تبیین میگردند. تبیین این امور در اقتصاد متعارف و اسلامی و عوامل آن، مقدمه بازسازی اقتصاد اسلامی است.
The empiricism from its emergence in the 19th century to the logical Positivism and Falsificationism in the 20th century has had its effects on sciences in its period. These effects in Economics include matters such as: the separation of the prescriptive Economics, renaming the Political economy to Economics, converting the identity of Economics into an instrumental science, effecting on the economic heuman, the change in the method of theorizing and writing of scientific articles, spreading of econometrics and neglecting history of economic ideas and so on. The empiricism has effected unwantedly on economic ideas of Islamic theoresians so that the Islamic economic system does not be counted as of Economics. This leads to some kind of interior incompatibility in the Islamic Economics and likewise the positive and prescriptive dimensions of Islamic Economics be explained with the analytical tools of the Mainstream Economics. The explanation of these issues in the Mainstream and Islamic Economics and its factors is introduction to the reconstruction of the Islamic Economics
ملخص الجهاز:
این آثار و آسیبها در علم اقتصاد، شامل اموری مانند جدایی بخش تجویزی از دانش، تغییر نام اقتصاد سیاسی به علم اقتصاد، تغییر هویت اقتصاد به علمی ابزاری، تأثیر بر انسان اقتصادی، تغییر روش نظریهپردازی و نگارش مقالات علمی، گسترش اقتصادسنجی و بیتوجهی به تاریخ عقاید اقتصادی است.
این جدایی ابتدا به معنای نفی اخلاق و گزاره هنجاری نبود بلکه صرفاً آن Experimental economics Auguste Comte را خارج از حوزه بررسی علم اقتصاد میدید، ولی بعدها گزارههای اخلاقی مانند دیگر گزارههای متافیزیکی بیمعنا تلقّی شد.
او پیشنهاد تغییر نام اقتصاد سیاسی به دانش اقتصاد یا علم اقتصادی را داد تا اثری از توصیههای ارزشی و سیاستگذاری در Jean-Baptiste Say David Ricardo Nassau senior John Stuart Mill laissez-faire William Stanley Jevons اقتصاد نماند و تمایز شدیدتری میان واقعیت- ارزش نسبت به میل قائل بود(الوی، 1384: 167).
بر این اساس، پیشفرض حداکثرسازی مطلوبیت بنتامی به حداکثرسازی ثروت در اقتصاد سیاسی جان استوارت میل تبدیل میگردد و حداکثرسازی ثروت نیز سرانجام به اتخاذ حرص و طمع به عنوان فرض عملیاتی اقتصاد خرد میانجامد(الوی، 1384: 165)؛ زیرا از یکسو مطلوبیت، امری غیر حسی و نامربوط تلقی میشود و همانطور که گذشت هر هدفی برای فعالیت اقتصادی طبق تعریف عقلایی به حساب میآید.
با عملی شدن تغییر نام اقتصاد سیاسی به علم اقتصاد، متون درسی نیز تغییر کرد و دیگر جایی برای مطالعه تاریخ عقاید اقتصادی وجود نداشت؛ زیرا کتب تاریخ عقاید سرشار از مباحث ارزشی و متافیزیکی اقتصاددانان سنتی بود و اینها مطالبی نبود که در فضای جدید به کار دانشجوی رشته اقتصاد بیاید(الوی، 1384: 173).