خلاصة:
ﻫﺪف اﺻﻠﯽ اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﺮرﺳﯽ اﻣﮑـﺎن ﯾـﺎ اﻣﺘﻨـﺎع ﺷـﮑﻞﮔﯿـﺮی ﻫﻤﮑـﺎری اﺳـﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ در رواﺑـﻂ ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣﯽ اﯾﺮان و ﺟﻤﻬﻮری ﺧﻠﻖ ﭼﯿﻦ ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﺑﻨﯿﺎنﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ و ﻫﻮﯾﺘﯽ دو ﮐﺸـﻮر ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. رواﺑﻂ اﯾﺮان و ﭼﯿﻦ در دوره ﺑﻌﺪ از اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ ﺑﺎ ﻓﺮاز و ﻧﺸﯿﺐﻫـﺎی زﯾـﺎدی ﺗـﻮام ﺑﻮده و ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﺿﻮع، اﻣﮑﺎن ﺷﮑﻞﮔﯿﺮی رواﺑﻂ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﻣﯿﺎن دو ﻃﺮف را ﺑﺎ ﺗﺮدﯾﺪﻫﺎی ﺟـﺪی ﻣﻮاﺟﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﺎ اﯾﻦ وﺟﻮد، ﭘﯽرﯾﺰی اﻟﮕﻮی ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﺳـﺮآﻏﺎز ﻓﺼـﻞ ﺟﺪﯾﺪی از ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﺗﻬﺮان و ﺑﯿﺠﯿﻨـﮓ ﻣﺤﺴـﻮب ﻣـﯽﺷـﻮد. درک رواﺑـﻂ ﺟﻤﻬـﻮری اﺳﻼﻣﯽ اﯾﺮان و ﭼﯿﻦ در ﭼﺎرﭼﻮب ﯾﺎدﺷﺪه، ﻣﺴﺘﻠﺰم ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻧﮕﺮشﻫﺎ و ﺗﺼـﻮرات ﻧﺨﺒﮕـﺎن دو ﮐﺸﻮر از ﺧﻮد، دﯾﮕﺮی و ﺑﺎزﯾﮕﺮان ﻣﺪاﺧﻠﻪﮔﺮ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. در ﻫﻤﯿﻦ ارﺗﺒﺎط، ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ ﺑﻬﺮهﮔﯿﺮی از ﻣﻔﺮوﺿﻪﻫﺎی ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺳﺎزهاﻧﮕﺎری درﺻﺪد ﺑﻪ آزﻣﻮن ﮐﺸﯿﺪن اﯾﻦ ﻓﺮﺿﯿﻪ اﺳﺖ ﮐـﻪ ﻋﻮاﻣـﻞ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ و ﻫﻮﯾﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازه ﮐﻪ زﻣﯿﻨﻪﺳﺎز ﺷﮑﻞﮔﯿﺮی اﻟﮕﻮی ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ در رواﺑﻂ دو ﮐﺸﻮر ﻣﯽﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﯿﺰان ﻣﺸﺎﺑﻬﯽ ﻧﻘﺸﯽ ﺗﻌﯿﯿﻦﮐﻨﻨﺪه در ﺗﺤﺪﯾﺪ ﻫﻤﮑﺎریﻫـﺎی اﺳـﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ دو ﻃﺮف دارﻧﺪ. روش ﺗﺤﻘﯿﻖ در اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ، روش ﻋﻠﯽ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ و ﺷﯿﻮه ﮔﺮدآوری اﻃﻼﻋﺎت ﻧﯿـﺰ ﺑﺮاﺳﺎس روش ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪای ﻗﺮار دارد ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﮐﺘﺎبﻫﺎ، ﻣﻘﺎﻻت، اﯾﻨﺘﺮﻧﺖ و... ﻓﯿﺶﺑﺮداری و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ.
The main objective of this article reviews the possibility of or refusal to the formation of strategic partnership relations between the Islamic Republic of Iran and Republic of China through relying on cultural and identity foundations of the two countries. Relations between Iran and China have faced with a lot of ups and downs in the period after the Islamic revolution, and this, in turn, has cast serious doubt on the possibility of the formation of the strategic relations between the two sides. However, founding the pattern of strategic partnership is considered as the beginning of a new chapter of strategic relations between Tehran and Beijing. Understanding the relations between the Islamic Republic of Iran and China within the aforementioned framework requires knowing the attitudes and viewpoints of the elites of two countries from themselves, each other and intervening actors. In this connection, the present study utilizes the structural theory to test the hypothesis that cultural and identity factors can have a determining role in jeopardizing their strategic relations as it does in forming strategic cooperation pattern in their relations. Research methodology in this study is causative and the method of data collection is also based on a library method done through referring to books, articles, Internet, etc.
ملخص الجهاز:
در همین ارتباط ، پژوهش حاضر با بهره - گیری از مفروضه های نظریه سازه انگاری درصدد به آزمون کشیدن این فرضیه است کـه عوامـل فرهنگی و هویتی به همان اندازه که زمینه ساز شکل گیری الگوی مشارکت استراتژیک در روابط دو کشور میباشند، به میزان مشابهی نقشی تعیین کننده در تحدید همکاریهـای اسـتراتژیک دو طرف دارند.
از ایـن جهـت ، بررسـی واقعیت ها و روندهای موجود در روابط ایران و چین و انطباق آن با وضعیت مطلوب که در حوزة سیاست اعلامی بر مبنای شکل گیری قالب های مبتنـی بـر مشـارکت راهبـردی فراگیر ترسیم شده است ، نقش مؤثری در روند سیاستگذاری راهبردی دو کشور خواهـد داشت .
هارولد و نادر در پژوهشی با عنوان «چین و ایران : روابط اقتصادی، سیاسـی و نظـامی» بـر ایـن باورند که گرچه ماهیت و دامنه همکاری ایران و چین در شکل دهی بـه یـک اسـتراتژی موفق برای ایالات متحده حائز اهمیت است ، اما در نهایت ایالات متحده با بهره گیری از سازوکارهایی چون مشوق های مثبت (از جمله افزایش قابل توجه روابط دوجانبه با چین یا معامله با منافع کلیدیاش )، مشوق های منفی (مانند تحریم بر علیه شرکت های چینی) و ایجاد ائتلاف وسیع تحریم های بین المللی بر علیه ایران ، روابط دوجانبه ایران و چین را محدود میسازد (٢٠١٢ ,Harold and Nader) جان و لی نیز در مقاله ای مسـائل کلیـدی روابط اقتصادی، هسته ای و استراتژیک چین و ایران را مورد واکـاوی قـرار داده انـد.