خلاصة:
سوژه زنانه (زنان حرم در عهد ناصری)، در تصویر، نه تنها در برابر گفتمان مردسالار از خود مقاومتی نشان نمی دهد؛ بلکه آنرا تثبیت می نماید. این مهم از طریق سنجه های تحلیلی »همانند سازی» و «حاشیه و مرکز» و همینطور سوژه های زن، زن شیء، دیگری و بالاخره شاه، نحوه درونه گیری قدرت در تصاویر را آشکار می سازد. این همه در سطح تصویر رخ می دهند و با تحلیل تصویر در بافت فرهنگ بصری، سوای اسناد زبانی آن دوران میسر می شوند. در نتیجه تصویر چنان حبسگاهی است که حبس هویت زن و بسط اقتدار مردسالار یا الگوی دوگانی زن (منفعل) / مرد (فعال) از طریق آن بازنمایانده می شود.
The female subject (Harem women during Naser al-Din Shah Period), in the picture, not only does not resist patriarchal discourse, but establishes it. Through analytical measures of ‘replication’ and ‘margin and center’, and also considering woman subjects, the other, and eventually shah, the power relations are revealed in portraits. All this occurs at the surface of the portrait, and analyzing the picture in the context of the visual culture, one can grasp what there are beyond of the linguistic documentation of that era. As a result, picture is such a prison in which the imprisonment of woman's identity and the expansion of patriarchal authority or the pattern of (passive) woman / (active) man is represented
ملخص الجهاز:
در اینجا مطابق با روابط ساختاری بصری یا به بیان دقیق تر روابط همنشینی مکانی کـه بیشتر با هنر و عکاسی در ارتباط اند: بالا/پایین - جلو/پشت - چپ /راسـت - مرکز/حاشـیه (یا درون - برون )؛ اهمیت محورهای عمودی و افقـی در بازنمـایی تصـویر(چنـدلر،١٩٥٢: ١٣٧- ١٣٨) و نیز همانندسازی بر مبنای نگره های روانشناختی ؛ رویهم رفته نشان خـواهیم داد الگوهای زیرساختی تصویر از طریق نماگرهای درونی آن ، تحت تأثیر گفتمان تاریخی – فرهنگی دوران خود به چه نحو عمل می کنند و در فرآیند تولید معنا آرایش متنـی خـود را چگونه ترتیب می دهند.
بدینسان در مناسبت میـان مـتن و فـرامتن ، فـرم بصـری و فرهنـگ دیـداری ، نشـانه و برساخت های نشانه ای ، شکل و زمینه و بالأخره گفته و گفتمان مسلط ، می توان این منطق را در تمامی تصاویر این پژوهش به یکسان بکار بست و دیگر آنکـه تحـت چنـین نظـامی تصویر سازندۀ معنایی است کـه هـر چـه بیشـتر بـه تقویـت دوگـانگی هـای مرد(فعـال )/ زن (منفعل ) یاری می رساند و از طریق تشابه «خود» با «دیگری » و انحلال هویت اش ، بیش از پیش بر صراحت خود می افزاید.
این تقابل که گاه با اصطلاحات مانند مرکز/حاشیه و غالب /سرکوب بیان می شود از وقتی که سیمون دو بووار آنرا بیان عدم توازن قدرت میان زن و مرد بـه کـار بـرد، نقـش مهمـی در نقـد فمینیستی ایفا کرده است (مک کاریک ، ایرنا ریما(١٩٥١)؛ دانش نامۀ نظریه های ادبی معاصر، ترجمۀ مهران مهاجر، محمد نبوی ؛چاپ یکم ؛ تهران :١٣٨٤ آگه ؛ ص ١١٢).