ملخص الجهاز:
نويسنده بـر اسـاس مسـتندات و صورتجلسـات متعـدد، در فصل هاي چهارم و پنجم ، سرگذشت موزه مردم شناسي را طي سال هاي ١٣١٥تا ١٣٣٥ و اداره فرهنگ عامه و ميراث دکتر کيا را طي دو دهه ٣٠ و ٤٠ بررسي کرده است .
پس از معرفي، اگر بخواهيم کتاب را در بوته نقد بگذاريم ، به دو شکل ميتـوانيم بـا آن روبه رو شويم : ١) به عنوان مجموعه مقالاتي کـه نويسـنده از حـدود ٢٠ سـال پـيش نوشتن آنها را به سفارش واحد فرهنگ مردم صدا و سيما آغاز کرده و در ١١ مقاله طـي سال هاي ٨٤ تا ٩١ منتشر کرده است در واقع آنچه هم اکنـون بـا تمـام کمبودهـايي کـه نويسنده به آن واقف بوده (مانند نپرداختن به مرکـز فرهنـگ مـردم ، موسسـه تحقيقـات علوم اجتماعي و...
ـ بايد اعتراف کرد که اگر اين کتاب نوشته نميشد و قرار بود براي تاليف کتـابي بـا عنوان تاريخ مردم شناسي و فرهنگ مردم ، پژوهشگري بيابيم ، بـدون ترديـد آقـاي دکتـر دالوند جزء نخستين گزينه هـا بودنـد چـرا کـه ايشـان ، هـم دانـش آموختـه تـاريخ و در تاريخ نگاري صاحب اثر هستند و هم بـه دليـل فعاليـت پژوهشـي در مرکـز اسـناد، بـه پژوهش بر اساس اسناد اداري به خوبي وقوف دارند و از همه مهم تر، به دليـل حضـور موثر در نهادهـاي پژوهشـي مختلـف فرهنـگ مـردم و مـردم شناسـي ايـران ، از تسـلط ٢١٩ بلامنازعي در عرصه شناخت آثـار، رونـدها، و پژوهشـگران ايـن عرصـه برخوردارنـد.
ـ شايسته بود که در فصل نخست ، به منظور زمينه سازي فکري خوانندگان ، بـه طـور گذرا به منابع فرهنگ عامه پيش از دوره پهلوي اشاره مـيشـد، بـا ايـن حـال نويسـنده فهرست به نسبت کاملي از منابع کمتر شناخته شـده اي کـه از نگـاه پژوهشـگران حـوزه فرهنگ مردم به دور مانده ، ارائه کرده است .