خلاصة:
در این مقاله بر اساس رابطه «سوژه و ابژه» دیدگاههای مختلفی درباره خاستگاه معانی در علوم اجتماعی بازخوانی شده و سپس موضع حکمت صدرایی در این رابطه بیان شده است. در این راستا سه نگرش عمده شناسایی شده که عبارتند از: دیدگاه ابژهمحور، دیدگاه سوژهمحور و دیدگاه برساختگرا. دسته اول، خاستگاه معانی را در «ابژه» جستوجو کرده و دسته دوم، خاستگاه معانی را سوژه و آفرینشهای آن دانسته است. دسته سوم نیز با قائل شدن به مرگ سوژه معنابخش، بهدنبال برساخته بودن معانی در دل روابط تاریخی و فرهنگی میگردند. در مقابل، از منظر حکمت صدرایی رابطه فاعل شناسا و موضوع مورد شناسایی بر اساس رایطه «سوژه و ابژه» قابل پذیرش نیست. بلکه بر اساس این دیدگاه، انسان هویتی مُلکی و ملکوتی دارد که رابطه او با معانی ادراکیاش در سطحی، بر اساس قاعده اتحاد عالم و معلوم تبیین شده و در سطحی دیگر، بر اساس مکانیزم استعاره و اعتبارِ مبتنی بر سرشت مشترک انسانی و با بهرهمندی از ذخایر معانی حقیقی تبیین شده است. بر این اساس، خاستگاه معنا در افاضه صُور از ناحیه حقتعالی دانسته میشود و این توانایی برای انسان در نظر گرفته میشود که با اقبال یا ادبار نسبت به او، جهانهای معنایی مختلفی را رقم زند. بازتاب این دیدگاه، این نتایج را در علوم اجتماعی خواهد داشت: عدم تقلیل معانی به سطح حسی، پذیرش وجود نظامهای معنایی ضروری در خارج از وجود انسان، توجه به هویت واحد انسانی و عدم تقلیل هویت معانی به اموری صرفاً قراردای و اجتماعی.
In what follows, the authors have revised different views on the origin of meaning in social sciences according to the subject-object relation, and then they have stated the position of Sadraian theosophy on the issue. In this course, three major approaches have been recognized: object-centered view, subject-centered view, structuralist view. The first view seeks for the origin of meaning in the object and the second in the subject and its creations. Having considered the death of sense-making subject, the third view seeks for the structured meaning in the midst of cultural and historical relations. In contrast, Sadraian theosophy does not embrace the tie between the knowing subject and the object to be known according to the subject-object relation. Nevertheless, according to Sadra’s viewpoint, mankind has an earthly-heavenly identity whose relation with the meaning of his perceptions is developed according to the rule of union of the knower and the known on some scale, and on another scale, according to the mechanism of metaphor, man’s common nature, and his reserve of true meanings. Accordingly, the origin of meaning is from God who gives the forms, and man has the option to either turn to the Giver of forms or turn away from Him and thus decide about different worlds of meaning for himself. This viewpoint has its outcomes in social sciences: that we are not obliged to reduce meanings to the level of sensible objects, that we might embrace different systems of necessary meanings outside man’s inner being, that we may consider man’s unified and single identity, and that we may not reduce the identity of meanings to the merely conventional and social issues.
ملخص الجهاز:
بازخوانی «ثنویت سوژه-ابژه و بازتاب آن در نظریات معنای علوم اجتماعی» از منظر حکمت صدرایی حسین حاجمحمدی چکیده در این مقاله بر اساس رابطه «سوژه و ابژه» دیدگاههای مختلفی درباره خاستگاه معانی در علوم اجتماعی بازخوانی شده و سپس موضع حکمت صدرایی در این رابطه بیان شده است.
بلکه بر اساس این دیدگاه، انسان هویتی مُلکی و ملکوتی دارد که رابطه او با معانی ادراکیاش در سطحی، بر اساس قاعده اتحاد عالم و معلوم تبیین شده و در سطحی دیگر، بر اساس مکانیزم استعاره و اعتبارِ مبتنی بر سرشت مشترک انسانی و با بهرهمندی از ذخایر معانی حقیقی تبیین شده است.
با توجه به آنچه گفته شد، در این مقاله تلاش میشود به این سؤال پاسخ داده شود که بر اساس دوگانه سوژه ـ ابژه، چه ديدگاههاي کلاني درباره خاستگاه معاني در علوم اجتماعي شکل گرفته است و موضع حکمت صدرایی در این رابطه چیست؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا با استفاده از روش تحليلي و توصیفی، روایتی از دوگانه سوژه ـ ابژه ارائه شده و سپس بازتاب آن در شکلگیری نظریات مختلف معنا تبیین میگردد.
با این تغییر در جایگاه انسان در عالم هستی، یک اشکال اساسی ایجاد میشود؛ اینکه سوژه چگونه موضوعات خارجی را که ابژه ذهنی او هستند میشناسد؟ به عبارت دیگر، این پرسش مطرح میشود که ابژه چگونه برای انسان حاصل مىشود و چگونه از طريق انسان، بهعنوان کسى که در مقام «سوژه» است به وصف يقين متصف مىشود؟ دکارت خود متوجه این اشکال، یعنی «مشکل شناخت» میشود.