خلاصة:
در این مقاله از طریق یک مطالعه موردی، یعنی بررسی نظریه نسبیت خاص و عام اینشتین و نسبت آن با مشاهده و نظریه و ارزیابی چگونگی بهرهگیری اینشتین از نظریات فلسفی رایج در زمان خود و نحوه استفاده او از مشاهدات تجربی برای تدوین نظریهاش، نشان میدهیم که رابطه بین نظریه و مشاهده، یک رابطه خطی و مستقیم نیست. همچنین بیان میکنیم که در فیزیک مدرن، آزمودن نظریات به سادگی میسر نیست. بنابراین عوامل بسیاری بر روند تدوین و پذیرش نظریه از طرف جامعه علمی تأثیر میگذارند.
In what follows, the authors have demonstrated that the tie between a theory and observation is not linear nor is it straight. In order to do so, they have made use of a case-study, i.e. Einstein's theory of special and general relativism and its ratio to observation and theory. They have also assessed how Einstein made use of philosophical theories current at his time and how he benefited from empirical observations to develop his theory. We have also demonstrated that in modern physics testing theories is not so easy. As a result, there are different factors from the academic society playing in the process of compilation and acceptance of a theory.
ملخص الجهاز:
جایگاه مشاهده و نظریه در فرآیند تدوین و پذیرش نظریه نسبیت رضیه برجیان ، علی عباسی چکیده در این مقاله از طریق یک مطالعه موردی، یعنی بررسی نظریه نسبیت خاص و عام اینشتین و نسبت آن با مشاهده و نظریه و ارزیابی چگونگی بهرهگیری اینشتین از نظریات فلسفی رایج در زمان خود و نحوه استفاده او از مشاهدات تجربی برای تدوین نظریهاش، نشان میدهیم که رابطه بین نظریه و مشاهده، یک رابطه خطی و مستقیم نیست.
در این گیرودار بود که نظریه نسبیت قدم به میدان نهاد و در پی تحلیلی که از مفاهیم فیزیکی زمان و فضا به عمل آمد، آشکار شد که میان اصل همارزی و قانون انتشار نور کمترین تعارضی وجود ندارد و چون این دو قانون بهصورت سیستماتیک اعمال شدند، میتوان به نظریه منسجمی دست یافت (اینشتین، 1378، ص33-34).
اینشتین این مشاهده ساده تجربی را که همه اجسام با شتاب یکسان سقوط میکنند، پایه نظریه نسبیت عام خود قرار داد و با آن، یک آزمایش فکری ساخت و آن را نیز یکی از مبانی نظریه خود قرار داد (همان، ص34).
علیرغم مصاحبههای بسیاری که مطبوعات با اینشتین درباره نظریهاش داشتند، این نظریه ـ گرچه پذیرفته شده بود ـ از طرف جامعه علمی جدی گرفته نشد؛ چراکه نگرش غالب تا حدود سال 1960 این بود که هرچند نسبیت عام بیشک بهعنوان یک نظریه بنیادی طبیعت مهم است، اما محتوای مشاهدتی آن بسیار محدود بوده و درک آن دشوار و محاسبه با آن نیز ناممکن است (ویل، 1383، ص24-25).
اغلب این آزمونها سنجش دوباره انحراف نور بود؛ چون مستندات تجربی ادینگتون برای تأیید نظریه نسبیت کم بود.