خلاصة:
با مطالعه کهنترین داستانهای مربوط به ایران غربی به دو اس طوره عاشقانه بر
میخوریم، اسطوره عاشقانه «زریادرس و اوداتیس» و داستان «استریانگایوس و زرینیا»
که هر دو این داستانها منشا مادی- سکایی دارند. این داستانها که توسط دو مورخ
یونانی یعنی «خارس میتلینی» و «کتزیاس» روایت شدهاند؛ به دلیل گذشت زمان و بیگانه
بودن نویسندگان آنها با فرهنگ و اساطیر ایرانی، شاخ و برگهایی به آنها افزوده شده
وتحرفیاتی در اصل آنها صورت گرفته است. اما با مقایسه آنها با شخصیتها و قهرمانان
متون منابع ایرانی و با بررسی وقایع تاریخی که در این داستانها شرح داده میشود؛
میتوان مشابهتهایی در همه آنها یافت. بنظر میرسد وجود این اشتراکات نشان دهنده
آن است که همه این داستانها میبایست از یک منشا مشترک نشات گرفته باشند. در
اینگونه اساطیر، ضمن روایت داستانهاء یکسری از حوادث و وقایع تاریخی نیز بیان
میگردد. در این مقاله کوشش شده است تا به این اساطیر عاشقانه پرداخته شود و
مشخص گردد که آیا این اساطیر ساخته و پرداخته تخیل نویسندگان آنهاست؛ و یا اینکه از یک حقیقت تاریخی نشات گرفتهاند.
Having studied the most ancient stories concerning western Iran, come to love
myths, namely love myth of Zaryaders and Odatis and tale of Astryangayos
and Zarina, both of which are of Median- Saka origin. The tsles which related
by two Grecian historian namely Thales of Miletus and Ctesias went iton excessive
details and some distortions were made in their origin, because their
writer were unfamiliar with the Iranian culture and myths, but it is possible
to find similarities in all of them by comparising them. It seems that such similiraties
show that all these tales are of common origin. In these myths,along
with relating stories, a series of historical events are also stated.In this paper,
it is tried to study these love myths and to clear that whether they are made by
the imagination of their authors or originated from a real origin.
ملخص الجهاز:
این داســتان ها که توسط دو مورخ یونانی یعنی «خارس میتلینی» و «کتزیاس » روایت شده اند؛ به دلیل گذشت زمان و بیگانه بودن نویســندگان آنها با فرهنگ و اساطیر ایرانی، شــاخ و برگ هایی به آنها افزوده شده وتحرفیاتی در اصل آنها صورت گرفته است .
اما نقل این داستانها از زبان رویدادنگاران یونانی، این پرسش را مطرح میکند که اســامی یاد شده در این داستانها، در کجای تاریخ و فرهنگ ایرانی قرار داشته اند؟ آیا این روایتها، اصالتا ایرانی هستند؟ یا ساخته و پرداختۀ ذهن یونانیان است ؟ فرضیه ای که در این ارتباط میتوان ارائه داد این اســت که در صورت واکاوی اسامی برخی از شــخصیت های نام برده در این داستانها؛ ردپای آنان را میتوانیم در منابع ایرانی متاخرتر به دلیل استفاده از فرهنگ و سنت شفاهی در تدوین آنها، ببینیم .
اگر نام های یونانی شدۀ سه شخصیت محوری داستان ، یعنی «هیستاسپس »٤، زریادرس و اوداتیس را مجددا به اصل پارسی خود بازگردانیم ، بترتیب با این اسامی مواجه خواهیم شد: «گشتاسپ »، «زریر» و «هوتوسا» (آتوسا).
اکنون باید دید که آیا اثری از این داستان -که روزگاری از مشهورترین روایات ایرانی بود- در منابع ایرانی باقی مانده است یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش ، در گام نخست باید اندکی با روایت موجود، آشنایی پیدا کنیم : «هیستاســپس »، شاه بخشی از «ســرزمین های ماد» است و زریادرس برادر کوچکتر وی نیز در بخش های شــمالی این ســرزمین ، فرمان روایی می کند.