ملخص الجهاز:
حافظ که پیشتر نیز، اگرچه دوستانه، دعوت محمودشاه بهمنیِ دکنی را اجابت نکرده بود شوقی برای قدم نهادن در این راهِ دور و دراز نداشت، و غزلی برای سلطانِ بنگال فرستاد که برخی از ابیات آن چنین است: شکرشکن شوند همه طوطیانِ هند; زین قندِ پارسی که به بنگاله میرود طی مکان ببین و زمان در سلوکِ شعر; کاین طفل، یکشبه ره یک ساله میرود...
بُعد معنوی میکده، میخانه و خرابات به فارسی، در شعر نظامی گنجوی، که دو قرن قبل از حافظ میزیست، نیز آمده است: دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود; میزدم نعره و فریاد کسی از من نشنود یا نبود هیچکس از بادهفروشان بیدار; یا که من هیچکسم، هیچکس در نگشود نیمی از شب چو بشد بیشترک یا کمتر; رندی از غرضه درآورد سرو رخ بنمود که در این وقت شب اینجا تو که را میخواهی; بیخبر آمدنت بر در ما بهر چه بود گفتمش در بگشا، گفت برو یاوه مگو; که در این وقت برای تو کسی در نگشود این نه مسجد که به هر لحظه درش بگشانید; که تو دیر آیی و اندر صف، پیش آیی زود این خرابات مغان است در او رندانند; هندو و هرمزی و مومن و ترسا و یهود گر تو خواهی که دم از صحبت رندان بزنی; خاک پای همه شو تا که بیابی مقصود ای نظامی چه زنی حلقه برین در شب و روز; که از این آتش سوزنده نیابی جز دود سوامی گویندا تیرتا(12) در کتابش شراب رحمانی: احوال و آثار عمر خیّام(13) بر این نظر است که مطابقِ توصیفِ مذکور در روزگار نظامی گنجوی کلمۀ خرابات به حلقۀ صوفیان اطلاق میشده که در آن جویندگانِ حقیقت فارغ از تفاوت دین و آیین اشعاری را به آواز میخواندند.