ملخص الجهاز:
"حاصل آنکه حافظ با سه نهاد اجتماعی بزرگ مواجه است:یکی)شریعت با همهء نهادهای جنبی و فرعیاش چون مسجد که قرآن در مرکز آن قرار دارد،و امام و زاهد شهر و ملک الحاج و حتی محتسب سخنگویان طبیعی یا قهری آنند؛دوم)طریقت با همهء نهادهای جنبیاش چون خانقاه که مشایخ شهر و صوفی سخنگویان طبیعی یا قهری آنند؛سوم)مدرسه که جای بحث کشف کشاف است و علوم بلاغی،و در اینجا نیز قرآن بهعنوان معجزهء زبانی-ادبی قلب تپندهء آن است و قرآنپژوهان و قرائتشناسان و عالمان علوم بلاغی به یکسان،ولو با دیدها و اهداف مختلف،همه متوسل به ذیل آن هستند و آن را کانون فکر و ذکر خود گرفتهاند.
فقط ایمانی به صلابت ایمان حافظ باید باشد تا شاعری یا متفکری یا منتقدی بتواند از نهاد مقدسی چون مسجد انتقا کند: -گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد -یاد باد آنکه خراباتنشین بودم و مست و آنچه در مسجدم امروز کمست آنجا بود -من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد واکنش حافظ در برابر نهاد سوم،یعنی طریقت، بحث اصلی ما در این مقاله است که شمهای از آن را تا اینجا بیان کردیم.
حاصل آنکه در دیوان حقیقتنمای حافظ،هرجا که سرخوردگیاش را از خانقاه و گرایش و رویکردش را به میخانه یا خرابات یا دیر مغان یا خرابات مغان دیدید، بدانید که اولی کنایه از تصوف عملی و دومی کنایه از عرفان نظری است: -ای گدای خانقاه برجه که در دیر مغان میدهند آبی و دلها را توانگر میکنند -ز خانقاه به میخانه میرود حافظ مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد -منم که گوشهء میخانه خانقاه منست دعای پیر مغان ورد صبحگاه منست -در میخانهام بگشا که هیچ از خانقه نگشود گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم بیش از این هرچه بنویس تکرار و اطناب خواهد بود."