ملخص الجهاز:
"استاد علی اکبر کاوه در آستانهء صد سالگی، بیتردید یکی از پشتوانههای ارزشمند و گرانقدر خطاطی و خوشنویسی معاصر این سرزمین است.
خدا بیامرزد پدرم را که خود اهل کتاب بود و (به تصویر صفحه مراجعه شود) گفتگو با استاد علی اکبر کاوه حافظ ارزشهای به یادگار مانده *هیچوقت یاد ندارم کسی آمده باشد،گفته باشد:میرزا علی اکبر خان چون تو خطاط هستی و لا بد هنرمند،حالت چطور است؟ روزگارت چطور میگذرد؟قرض هم داری؟ خواندن دوستان فاضلی داشت که اغلب میآمدند،شعری میخواندند و روایتی نقل میکردند.
پدر میگفت علی اکبر!وقتی به کار هنر افتادی،باید که آسودگی و بیخیالی را رها کنی،انسان شوی،با خدا باشی،بعد راه بیفتی به وادی بیانتهائی که هیچوقت تو را به مقصد نمیرساند،یعنی اینکه همیشه در جستجو باشی و آواره...
امروز که بعد از طی این همه سال خودم را در ابتدای راه میبینم،یعنی دلم میخواهد باز کاتب الهمایونی بیاید،کاتب الخاقانی پیدا شود،سرم فریاد بکشند میرزا علی اکبر!حواست کجاست؟ این«واو»تو،این«دال»تو مریض هستند،جان ندارند...
گفتم استاد!شاگردی میکنم، مگر فقط شاگردی کردن در تعلیم خط است؟ بعد از مرگ استاد،میرزا علی اکبر خان خودش شمع محفل دوستداران و شیفتگان خط میشود، عماد الکتاب اگرچه مرده است،اما شیوهاش، شیرینی خطش،با همان صلابت و زیبائی نزد استاد علی اکبر کاوه به ودیعت مانده است و از این به بعد این اوست که باید استادی کند.
شاید هم آدم به صدسالگی که رسید،دوس دارد تنها باشد،از آشنائی و برخورد پرهیز کند،از جنجال بگریزد،از زیاد مطرح شدن دلشاد نباشد، بخواهد که بیشتر با خودش باشد حالا دیگر هیچ آرزوئی جز آرامش و آسودگی وجدان ندارم،دل در گرو عشق خدا دارم."