ملخص الجهاز:
"محمود بهروزی بقیه از شماره قبل از افسانههای کهن شرقی امیرزاده چون در آئینه نگاه کرد جمال محبوب در آن دید.
تصمیم گرفت که از لذت آنی صرفنظر کند و هر گونه زحمت و رنجی را که ممکن است باز در پیش پای مقصود او سر برافرازد با جان و دل پذیرا گردد و تا شاهد مقصود را نیابد دل از تلاش و کوشش بسیار بر نگرداند.
چون چشم اولین دسته از پریرویان بر او افتاد چند تن دایره را شکافته پیش آمدند تا به امیرزاده رسیدند.
با هم بکنار استخری وسیع که در میان باغ قرار داشت و چون دریائی خروشان لبالب از آبی زلال و گوارا موج افکن بود رسیدند و دست و روئی صفا دادند.
پریرویان هر گونه اطلاعی که از کیفیت آن رؤیائی و ساکنان درون قصر داشتند به امیرزاده باز گفتند منجمله گفتند اگر امیرزاده بتواند از راه استخر که راهی منحصر بفرد است با شنا خود را بآنطرف برساند و بقصر سفیدی که در آن سمت ناتمام"