خلاصة:
در تبیین جایگاه دولت های مختلف در نظام منطقه ای و بین المللی و سطح قدرت آنها که بر تعریف دولت ها از اهداف و نقش آفرینی خارجی خود تأثیرگذار است، در چارچوبهای نظری مختلف بر متغیرهای متفاوتی تأکید می شود. در طبقه بندی کشورها به عنوان دولت کوچک و ارائه تعریفی مشخص از این نوع دولت و ویژگی های آن در نظام بین الملل اجماع نظر چندانی وجود ندارد. به گونه ای که برخی بهترین شیوه را عدم تعریف دولت کوچک می دانند و معتقدند که دولتهای کوچک به اندازه کافی شناخته شد هاند و نیازی به ارائه تعریف خاص نیست. به عبارت دیگر، سوای ابهامی که موضوع تعریف دولتهای کوچک را فرا گرفته است، هیچ کس نمی تواند وجود آنها در نظام بین الملل را زیر سئوال ببرد. دولتهای کوچک، اکثریت قابل توجهی از دولتهای نظام بین الملل را تشکیل می دهند. با این حال، تلاش های مختلفی برای ارائه تعریف و تبیین ویژگیهای دولتهای کوچک در ادبیات روابط بین الملل انجام شده است که در این مقاله آنها را در قالب شش رویکرد بررسی می کنیم. پس از مرور این شش رویکرد کلی، مفهوم دولت کوچک مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت و در نهایت، مورد قطر به مثابه دولتی کوچک را با توجه به رویکردهای مذکور مورد بررسی قرار می دهیم.
Within the various theoretical frameworks, some emphasis has been put on certain variables in order to define the status and power influence of various states in the international and regional systems, but there is no consensus on the definition and classification of Small States and their characteristics in the international system to the extent that some scholars have proposed the idea that “no definition” is the best way to refer to these small states. Advocates of the “no definition” argue that Small States are well-known to the world and need not be defined in any specific terms. On the other hand, despite the ambiguity that has engulfed the definition of the Small States, nobody can cast doubt on their vivid existence in the international arena. Furthermore, Small States constitute a significant majority in international system. In general, a great deal of efforts has been put into defining and explaining the features of Small States in the International Relations’ literature and this study has tried to summarize them in six approaches. Finally, having reviewed all these approaches, Qatar as an example of a Small State is examined in the light of these six approaches.
ملخص الجهاز:
مطابق نظر بارستون ٢ (١٥ :١٩٧٣) نيز چهار راه وجود دارد اما متفاوت از چهـار راه وايرينن هستند: الف ) تعيين خودسرانه حدود مقوله با قـرار دادن حـد بـالاتر- بـراي مثـال ، اندازه جمعيت ؛ (ب ) اندازه گيري عناصر عيني توانمندي دولت و قرار دادن آنهـا در يـک مقيـاس رتبه بندي؛ (ج ) تحليل نفوذ نسبي؛ (د) شناسايي ويژگيها و صورت بندي فرضيه ها در مورد آنچه دولت هاي کوچک را از سايرين متمايز ميکند.
سه سال بعد، آمستروپ (١٩٧٦) شش گروه متفاوت را شناسايي کرد: گروه اول نويسـندگان ، از کل مشکل تعريف ، يا به دليل اينکه بيارتباط با آنهاست يا به اين دليل کـه حـل آن نـاممکن به نظر ميرسد، پرهيز ميکنـد؛ گـروه دوم مـيکوشـد انـدازه را بـه برخـي ويژگـيهـاي قابـل اندازه گيري دولت ها پيوند دهد؛ براي گروه سوم ، رابطه بـين دولـت هـاي کوچـک و قـدرت هـاي بزرگ با صِرف متغير اندازه قابل تبيـين نيسـت ، بلکـه بـه سـاير متغيرهـا نظيـر سـاختار نظـام بين الملل ، موقعيت جغرافيايي، و نظام سياسي داخلي نيز بستگي دارد؛ گروه چهارم بر اندازه بـه عنوان مشکلي ادراکي تمرکز ميکند ...
چنين رويکردي با مجموعه اي از مسـائل اساسي مواجه است : ادراکات چه کساني را بايد مد نظر داشته باشيم ؟ چگونه ميتوان ادراکات را به آزمون کشيد؟ اگر ادراکات متفاوت باشند چه و آيا آنها به تنهايي ميتوانند اندازه يـک دولـت را تغيير دهند؟ موارد فراواني از دولت هاي کوچک وجود دارد که تصميم گرفتند نقش بزرگتـري نسـبت به آنچه جايگاهشان در نظام اجازه ميدهد ايفا کنند؛ براي مثال ، نيوزيلند (٢٠٠١ ,Henrikson)، هلنـد (٢٠٠٥ ,Maes and Verdun)، دانمارک (٢٠١٣ ,Wivel).