خلاصة:
تحولات سیاسی اجتماعی و اقتصادی همواره در یک جامعه تاثیرات بسزایی در ادبیات آن جامعه داشتهاست. در کشور ما صنعت نفت از زمان گسترش تا کنون، کانون توجهات اقتصادی سیاسی و اجتماعیبوده است. این صنعت در جنوب کشور رشد چشمگیری داشته و بر شیوه زندگی مردمان جنوب بسیاراز «طوبا و معنای شب» تاثیر گذاشته است. در این مقاله به بررسی بازتاب صنعت نفت در رمان هایاز زویا پیرزاد «چراغها را من خاموش میکنم» از منیرو روانی پور و «اهل غرق»، شهرنوش پارسی پورپرداخته شد. بازتابهای مثبت صنعت نفت در این رمانها شامل: آشنایی با ادبیات جهان، سینما، آموختن زبان انگلیسی... وبازتابهای منفی شامل: غرب زدگی، تحقیر بومیان، درهم ریختن سنتها و... بود.
Political, economic and social developments in a society have always great impacts on
its literature. In our country, since the inception of the oil industry, it has been the focus
of economic, political and social agendas. This industry has grown dramatically in the
south and has affected the life styles of the people of south. In this paper, we reviewed
the repercussion of the oil industry in the novels “Tuba and The Meaning of The Night”
by Shahrnush Parsipour ,” Drowning Experts” by Moniru Ravanipour and ”I Will Turn
Off The Lights” by Zoya Pirzad. Positive repercussions of the oil industry were
including familiarity with the world literature, cinema, learning English language and
etc. The negatives were including westernization, humiliating native population,
disruption of the traditions and etc.
ملخص الجهاز:
در اين مقاله به بررسي بازتاب صنعت نفت در رمان هاي «طوبا و معناي شب » از شهرنوش پارسي پور، «اهل غرق» از منيرو رواني پور و«چراغ ها را من خاموش مي کنم » از زويا پيرزاد پرداخته شد.
براي تاييد اين مطلب نمونه هايي از داستان هاي متأثر از صنعت نفت يادآوري مي شود: ميم (عليمراد فدايي نيا)، مکاني به وسعت هيچ (فتح الله بي نياز)، خروس (ابراهيم گلستان)، نمادهاي دشت مشوش(اسماعيل فصيح )، مرغ پا کوتاه(نجف دريا بندري)، بازخريد(پرويز مسجدي)، اعتصاب (حسين اکبرزاده)، تابستان همان سال (ناصر تقوايي)، گاو و شهر کاهگلي(عدنان غريفي)، پپرو گلهاي کاغذي (مسعود ميناوي)، بوي خوش آويشن (فرهاد کشوري)، باد سياه(شهرنوش پارسي پور)، لالي(بهرام حيدري)، چراغاني در باد (احمد آقايي)، سياسنبو(محمدرضا صفدري)، جزيره مرجان (ناصر مؤذن) پاي کوره هاي جنوب(قاضي ربيحاوي)، همسايه ها(احمد محمود)، چه سينما رفتني داشتي يدو (قباد آذر آيين )، کالوسه (محمد اژدري) و دل فولاد (منيرو رواني پور) و...
» (پيرزاد، ١٣٨٠: ٢٢٨) در اين رمان به اجراي نمايش و تاتر در مدرسه هاي وابسته به شرکت نفت آبادان نيز اشاره شده است : جشن آخر سال را توي حياط مي گيريم .
چهار بسته صابون برداشت گذاشت توي چرخ دستي با سه قوطي کرم دست ياردلي» (پيرزاد، ١٣٨٠: ٨٦) آموختن زبان انگليسي يکي ديگر از بازتاب هاي مثبت صنعت نفت در زندگي مردم جنوب و بالطبع در داستان هايي که ما از آن سخن مي گوييم آموختن زبان انگليسي است .