خلاصة:
این مقاله به بررسی نقاط ضعف گفتمان غالب رشته روابط بین الملل یعنی رئالیسم و
نئورئالیسم پرداخته و نشان میدهد که مسائل مربوط به امنیت در عصر جدید توسط آن
مفروضات به خوبی قابل تحلیل نیست.نویسنده با اشاره به توسعه نیافتگی رشته روابط بین
الملل تلاش میکند با طرح نظریههای انتقادی، فرانوگرایی و فمینیسم در روابط بین
الملل بر این نکته تأکید کند که این رهیافتها، مجال بیشتری برای ورود به حاشیه
راندهشدگان از جریان اصلی رشته روابط بین الملل به دست میدهند.در این راستا وی
معتقد است که این تئوریها، با زیرسؤال بردن مفروضات نسبت به امنیت را زیرسؤال برده
و با وارد کردن افراد محروم، زنان و فقرا به عنوان بازیگران عرصه روابط بین الملل،
مناسبات جدید امنیتی و چارچوبهای جدید تحلیلی را وارد این رشته کردهاند.برای
نظریهپردازان انتقادی، امنیت همواره در حالت نبود تهدید تعریف میشود و با مفهوم
رهایی و خودمختاری جهانی که به آزادی عمل و امنیت واقعی منجر میشود، ملازمت نزدیک
دارد.فرانوگرایی نیز برای کسانی که جهان سیاست را از منظر بازیگران حاشیهای
مینگرند، احساس رضایت ایجاد میکند.در چارچوب فمینیسم نیز ناامنی، اسری جنسیتی است
که با سایر منابع ناامنی ترکیب میشود.بنابراین فمینیستها به دنبال حساس کردن
روابط بین الملل به مسأله جنسیت هستند.
This article addresses the weak points of the dominant discourse in the field of international relations، namely realism and neorealism، and displays that issues related to security cannot be analyzed well in the modern age according to those assumptions. Pointing to the underdevelopment of the international relations discipline and proposing critical، postmodernist and feminist theories، the author tries to stress that these approaches give more space to those marginalized in the mainstream of international relations field in order to enter it. In this line، he believes that these theories، by questioning epistemological، ontological and methodological assumptions of realism، challenge the approach’s traditional outlook on security and have integrated new security relations and new analytical frameworks in the field، by including destitute people، women and the poor as actors in the domain of international relations. For critical theorists، security is often defined as the absence of threat، and it is closely linked with the concept of emancipation and world autonomy leading to freedom of action and true security. Postmodernism also creates satisfaction for those who see the world of politics from the viewpoint of peripheral actors. Within feminism، insecurity is also a gender issue that is combined with the other sources of insecurity. Furthermore، feminists seek to make international relations gender-sensitive.
ملخص الجهاز:
چکیده این مقاله به بررسی نقاط ضعف گفتمان غالب رشته روابط بین الملل یعنی رئالیسم و نئورئالیسم پرداخته و نشان میدهد که مسائل مربوط به امنیت در عصر جدید توسط آن مفروضات به خوبی قابل تحلیل نیست.
2 ازاینرو، برای برخی در حوزه روابط بین الملل(که مجموعا تحت عنوان فراساختارگرایی یا فرانوگرایی قرار میگیرند)مشخص نیست که آیا مطالعه بوزان در مورد امنیت میتواند چیزی بیش از مجموعهای از هشدارها در مورد ویژگی دولتمحوری امنیت 3 باشد و یا شرایط پیچیدهای است که در نهایت به حفظ انسجام پروژه واقعگرایی، به نحو کموبیش مناسبی کمک میکند؟ 3 برای چنین افرادی که در پی تقویت مفاهیم سنتی روابط بین الملل نیستند، ضرورت دارد تا این مفاهیم را در معرض انتقاد قرار دهند.
در مطالعات امروزین روابط بین الملل، اندیشمندان متعددی نظیر اندرولنیکلیتر، رابرت کاکس، مارک هافمن و سایرین هستند که به نظریه انتقادی بین الملل مربوط و صورتبندی جهانی روابط قدرت را به عنوان هدف خود برگزیدهاند و در مورد چگونگی ایجاد این صورتبندیها، هزینههای ایجاد آن و سایر احتمالاتی که در تاریخ بدون تغییر باقی میمانند، سؤال میکنند.
19 نظریه انتقادی بین المللی در مورد مسائل مربوط به امنیت بهطور خاص متوجه جهتگیری وضع موجود واقعگرایی و نیز این واقعیت بوده که«تأکید، بر ابزارهای رسیدن به هدف است تا ارزشمندی خود هدف».