خلاصة:
چکیده زیباشناسی، تلقی معرفت شناختی از زیبایی است و زیباشناسی پراگماتیستی را می توان نوعی از انواع زیباشناسی دانست که به عنوان یک معرفت درجه دوم از پایگاه شناخت فلسفی و با روشی پراگماتیستی به هنر و زیبایی می پردازد و درباره ویژگی های آن بحث می کند.از آن جا که مکتب پراگماتیسم در واکنش به فلسفه تحلیلی نضج گرفت،زیباشناسی پراگماتیستی هم در مقابل زیباشناسی تحلیلی معنا می یابد.کارگردگرایی،تجربه گرایی،وحدت انگاری،نسبیت بافتاری از ویژگی های خاص مکتب پراگماتیسم است که شاخه های مختلف پراگماتیسم در آن مشترک اند و زیباشناسی پراگماتیستی نیز با بهره گیری از همین ویژگی ها،در مقابل زیباشناسی تحلیلی شناخته و عرضه می شود.این مقاله تلاش می کند به یاری ریچارد شوسترمن و بر اساس تقابل اساسی پراگماتیسم و فلسفه تحلیلی، راه را به سمت کشف ویژگی های زیباشناسی پراگماتیستی بگشاید.و ضمن این کار، تلاش کند تا از میان فیلسوفان پراگماتیست مورد بحث،فیلسوفی که موفق ترین پرداخت معرفت شناختی را در این باب داشته است را به عنوان زیباشناس، در این حوزه معرفی کند.
Abstract Aesthetics is the epistemological view of beauty and Pragmatic aesthetics is considered as a kind of aesthetics and a second-degree knowledge, which deals with art and beauty, and discusses its features from a philosophical knowledge perspective using a pragmatic method. Since pragmatism appeared in response to analytic philosophy, pragmatic aesthetics also makes sense only in contrast to analytic aesthetics. Functionalism, experimentalism, monism, and contextual relativity are among specific features of pragmatism, which are common in various branches of this school. Pragmatist aesthetics is also recognized and presented as against analytical aesthetics through these features. With the help of Richard Schusterman and based on the fundamental opposition of pragmatism and analytic philosophy, , this paper sought to pave the way for the discovery of the features of pragmatist aesthetics, and meanwhile, to distinguish, as the aestheticist in this field, a pragmatist philosopher who has had the most fruitful epistemological viewpoint.
ملخص الجهاز:
بنابر آنچه گذشت اين مقاله تلاش مي کند تا به ياري ريچارد شوسترمن ،نقشه راه را ترسيم کند و از طريـق سرنخ تقابل فلسفه پراگماتيسم و انديشه تحليلي راه خود را سوي به دست دادن ويژگي هـاي کلـي زيباشناسـي پراگماتيســتي بگشــايد؛ ضــمن آنکــه از ميــان فيلســوفان پراگماتيســتي چــون ديــويي،پيرس ،جيمز،رورتي و گودمن ،مهم ترين چهره در حوزه زيباشناسي پراگماتيستي را معرفي کند و از دلايل آن بگويد.
به علاوه ،شواهد متعددي نشان مي دهد که تقابل هاي مهمـي ميـان ايـن دو گـرايش فلسـفي وجـود دارد بـه طوري که براي فهم ويژگيهاي پراگماتيسم و زيباشناسي پراگماتيستي بايد از تقابل هـاي اساسـي آن بـا فلسـفه تحليلي آگاه شد.
مسائل و آموزه هاي مطمئن و مشترکي در ميان تمام فيلسوفان تحليلي هم وجود ندارد، بلکه فلسفه تحليلي به عنوان يک روش بـا رويکـردش بـه اسـتدلال و توجيـه مشخص ميشود که تلاش ميکند براي پذيرش يا رد يک موضع فلسفي شفاف سازي کنـد ( فولسـدال ، ١٣٩٣: .
مطابق آنچه گذشت ، پذيرفتني است اگر اين گونه به موضوع بپردازيم : فيلسوفان تحليلي با اسـتفاده از روش تحليل به ارزيابي انديشه ها ميپردازند و استفاده از اين روش را منحصر به حوزٔە مفاهيم فلسفي نميداننـد بلکـه چنين روشي را در ساير حوزه ها از جمله قلمرو هنر و زيباشناسي هم به کار ميگيرند: زيباشناسي تحليلي از شاخه هاي فلسفه تحليلي است که خود برآمده از فلسـفه تجربـي هـم مشربان انگليسي و جهان آنگلوساکسون اسـت .