خلاصة:
در دوران مدرن، دولت همچون سایر شئون زندگی تحت سلطهی روزافزون عقلانیت ابزاری قرار گرفته است که بازتاب این امر را در نفوذ دیوانسالاری به حوزه اهداف سیاسی میتوان مشاهده نمود. ماکس وبر از طریق پژوهش خویش در بنیادهای تاریخی و فلسفی دولت مدرن و از طریق ارائهی فرم سیاسی دولت دموکراتیک، به دنبال اصلاح محدودیتهای به وجود آمده برای اعمال حاکمیت سیاسی ملت آلمان می باشد. به باور او، سلطه دیوانسالاران بر حوزه اهداف سیاسی را میتوان از طریق اتخاذ مدل دموکراسی مبتنی بر رهبری یک سیاستمدار حرفهای و دارای اخلاق مسئولیت اصلاح نمود و بدین ترتیب راه را برای عینیت یابی حاکمیت سیاسی ملت گشود. هدف نگارش این مقاله، ترسیم رابطه ایجابی میان فرم سیاسی و محتوای تاریخی برای اصلاح محدودیتهای ناشی از ایده دولت مدرن میباشد. بر اساس شیوه استدلال این پژوهش، مفسر در اندیشه وبر میتواند به برداشتی منسجم از مدل دولتِ دموکراتیکِ مبتنی بر شرایط تاریخی راه یابد.
In modern times, the state, like other walks of life, has been increasingly dominated by instrumental rationality, which can be seen in the bureaucratic influence on the realm of political ends. Through his research on the historical and philosophical foundations of the modern state and by presenting the political form of the democratic state, Max Weber seeks to reform the constraints imposed on the political sovereignty of the German people. According to him, the domination of bureaucrats over political goals can be modified by adopting a model of democracy based on the leadership of a professional and responsible politician, thus paving the way for the objectification of the nation's political sovereignty. The purpose of writing this article is to draw a positive relationship between political form and historical content to correct the limitations of the idea of a modern state. Based on the reasoning of this research, the commentator in Weber's thought can reach a coherent understanding of the model of democratic government based on historical conditions.
ملخص الجهاز:
در شرايط سلطۀ عقلانيت ابزاري ، سياستمدار از طريق رهبري سياسي و در پيش گرفتن اخلاق مسئوليت نسبت به حرفۀ سياسي ميتواند در جلوگيري از تضعيف حاکميت سياسي و تقليل امور سياسي به امور صرفا فني نقش برجسته اي ايفا کند، بنابراين محتواي تاريخي اين فرم ميتواند به اصلاح محدوديت هاي برآمده از ايدة دولت مدرن بپردازد.
٢. نقد سلطۀ«عقلانيت ابزاري » و مدل هاي دولت دموکراتيک از نگاه وبر، وجود ديوان سالاري در شرايط مدرن به عنوان ماشين انجام امور اداري شهروندان ناگزير شده است ، اما آنچه تغييرپذير است ، جلوگيري از ورود فزايندة ديوان سالاري و کارمندان آن در حوزة سياسي است ، زيرا در تعريف وبر از اين حوزه ، سياست جايگاه ويژه اي (براي تعيين اهداف ) است و ورود ديوان سالاري – فراتر از نقش بازوي اجرايي حکومت - در امور سياسي نشانۀ چيرگي عقلانيت ابزاري بر دورنماي حرکت يک فرهنگ و ملت است .
اين شرايط هم نهادگي عقلانيت که در ديوان سالاري تجلي عام داشت و فقدان عقلانيت که کاريزما نمايندة آن در نظام سياسي مدرن بود، رشتۀ ارتباطي عمده اي ميان جامعه شناسي عمومي وي و تحليل خاص او از سياست آلمان ايجاد ميکند؛ بدين سان که بوروکراتيزه شدن زندگي سياسي، ادارة امور انساني را به اوج کارايي فني ارتقا ميدهد، اما فاقد توانايي هاي موجود در رهبري واقعي است که ضرورت و امکان ايجاد عنصر کاريزماتيک لازم براي رهبري سياسي مدرن را برجسته ميسازد (گيدنز، ١٣٧٥: ٦٥).