خلاصة:
بهرغم پیشرفتهای تکنولوژیک و کوشش نظامهای تربیتی و روانشناسی در ایجاد آرامش، انسان معاصر مضطربتر از انسان گذشته است. این امر بررسی آرامش و بیقراری را از منظر مولانا را که آثارش در ساحت عمل توانسته در اعصار مختلف آرامش را به خواننده القا کنند، مهم مینماید. جستار حاضر با روش تحلیل محتوای ابیات، به بررسی آرامش و بیقراری در اندیشۀ مولانا پرداخته است. نتایج پژوهش نشان میدهد تعلیم مولانا از نقطۀ شناخت عامل بیقراری آغاز میشود و سپس به قراربخشی میپردازد. وی بیقراری انسان را بیقراری وجودی و برخاسته از نیاز جان، برای بازگشت به اصل میداند؛ ازاینرو تنها معشوق ازلی را دلارام حقیقی میداند و پیوستگی با او هدف غایی و آرامش هدف واسطهای است که میتواند موجب تحقق هدف غایی شود. البته مولانا تذکر میدهد گونۀ مجازی آرامش میتواند مانع تحقق هدف غایی شود. وی طلب آرامش و تمسک به قراربخشهای ناپایدار را از خطاهای بزرگ و رایج انسان میداند که میتواند موجب اضطراب منفی شود. مشخصۀ ممتاز تعلیم مولانا این است که ضمن تمایز نهادن، میان بیقراری استعلابخش و بیقراری برخاسته از تمایلات نفسانی، میان آرامش و بیقراری عاشقانه پیوند هارمونیک برقرار میکند؛ زیرا این بیقراری عامل شناخت درد، حرکت، حذف اضطرابات تخریبی و تحقق آرامش حقیقی است. نتایج بهدستآمده میتواند توابع مهمی در ایجاد نگرش نسبت به بیقراری و نقش مهمی در تحقق آرامش داشته و برای نظامهای تربیتی و روانشناسی سودمند باشد.
ملخص الجهاز:
مقالۀ پيش رو به منظور ارائۀ درک دقيق از مفهوم قرار و بـيقـراري و رابطـۀ آن هـا بـا يکديگر از منظر مولانا، تمام آثار وي را محور پژوهش قرار داده و در پي پاسـخ بـه ايـن پرسش هاست : مولانا چه جايگاهي براي آرامش و بيقراري قائل است ؟ چه نوع آرامشـي از نظر وي ارزنده است ؟ در صورتي که هر نوع آرامشي ارزنده نيست ، چه معياري بـراي تفکيک آرامش حقيقي و مجازي وجود دارد؟ ارزيابي مولانا دربـارة احسـاس بـيقـراري چگونه است و اينکه آيا اين ارزيابي، همچون تفکر رايج ، بـيقـراري را امـر نـامطلوب و مخرب ميداند؟ از نظر او چه رابطه اي ميان آرامش و بيقراري وجـود دارد؟ چـه چيـزي عامل ايجاد قرار و بيقراري در قلب عارف است ؟ ازاين رو جستار حاضر که به شيوة کتابخانه اي و روش توصيفيتحليلـي تـدوين شـده است ، نخست به بررسي وضعيت بيقراري انسان و دليـل آن و نيـز شـاهراه تبـديل ايـن بيقراري به قرار پرداخته ، سپس جايگاه آرامـش ، انـواع آن و عوامـل مـؤثر در آرامـش و بيقراري عارف را بيان کرده و در نهايت رابطۀ بيقراري با آرامش را بررسي نموده است .
همچنان که در ابيات زير به صراحت بـه مخاطـب ٨ / پژوهشنامه ادبيات تعليمي، شمارة چهل ودوم ، تابستان ١٣٩٨ توصيه ميکند طالب قرار نبوده و تنها به دنبال استقرار دولت معشوق بر دل باشد و حـال خود را نيز اينچنين وصف ميکند که سـيطرة رخ معشـوق کـه نمـاد تجلـي حـق بـر دل اوست ، موجب بيقراري وي گشته و همين بيقراري ظاهرا امـر توصـيه شـده و مطلـوب است و شگفتا که از منظر وي، حلاوت و مطلوبيت به بيقراري نسبت داده ميشود و نـه به قرار: قرار دولت او خـواه و از قـرار مپـرس که نيست از رخ او در دلـم قـرار قـرار نگار کردن چون اشـک بـر رخ عاشـق حلاوتي است در آن رو که زد نگار نگـار (مولوي، ١٣٩١: ج ١، ١١٤٧) بنابراين ميتوان به اين نتيجه رسيد که مولانا به قرار و بـيقـراري در راسـتاي تحقـق اتصال به هدف غايي، مطلوبيت عرضي ميدهد.